مثنوی مولانا – دفتر اوّل – بخش ۶۶ – قصّۀ هُدهُد و سُلَیمان در بیانِ آن کِه چون قَضا آید، چَشم‌هایِ روشن بَسته شود

 

۱۲۰۷ چون سُلَیمان را سَراپَرده زدند جُمله مُرغانَش به خِدمَت آمدند
۱۲۰۸ هم‌زَبان و مَحْرم خود یافتند پیشِ او یک یک به جانْ بِشْتافتند
۱۲۰۹ جُمله مُرغانْ تَرک کرده چیکْ چیک با سُلَیمان گشته اَفْصَحْ مِنْ اَخیک
۱۲۱۰ هم‌زَبانی، خویشی و پیوندی است مَردْ با نامَحْرمانْ چون بَندی است
۱۲۱۱ ای بَسا هِنْدو و تُرکِ هم زَبان ای بَسا دو تُرکْ چون بیگانگان
۱۲۱۲ پَس زبانِ مَحْرَمی خودْ دیگر است هم‌دلی از هم زبانی بهتر است
۱۲۱۳ غیرِ نُطْق و غیر ایما و سِجِل صد هزاران تَرجُمان خیزد زِ دل
۱۲۱۴ جُمله مُرغان هر یکی اَسْرارِ خود از هُنر، وَزْ دانش و از کارِ خود
۱۲۱۵ با سُلَیمان یک به یک وامی‌نِمود از برایِ عَرضه خود را می‌سُتود
۱۲۱۶ از تکَبُّر نه و از هستیِّ خویش بَهرِ آن تا رَه دَهَد او را به پیش
۱۲۱۷ چون بِبایَد بَرده را از خواجه‌یی عَرضه دارد از هُنر دیباجه‌‌یی
۱۲۱۸ چون که دارد از خریداریش نَنگ خود کُند بیمار و کَرّ و شَلّ و لَنْگ
۱۲۱۹ نوبَتِ هُدهُد رَسید و پیشه‌اَش وان بَیانِ صَنْعَت و اندیشه‌اَش
۱۲۲۰ گفت ای شَهْ یک هُنر کان کِهْتَر است باز گویم، گفتْ کوتَهْ بهتر است
۱۲۲۱ گفت بَرگو تا کدام است آن هُنر؟ گفت من آن‌گَهْ که باشم اوجْ بَر
۱۲۲۲ بِنْگَرم از اوجْ با چَشمِ یَقین مَن بِبینَم آبْ در قَعْرِ زمین
۱۲۲۳ تا کجایَست و چه عُمق اَسْتَش، چه رنگ از چه می‌جوشَد؟ زِ خاکی یا زِ سنگ؟
۱۲۲۴ ای سُلَیمان بَهرِ لشگرگاه را در سَفَر می‌دار این آگاه را
۱۲۲۵ پس سُلَیمان گفت ای نیکو رَفیق در بیابان‌هایِ بی‌آبِ عَمیق

#دکلمه_مثنوی

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *