مثنوی مولانا – دفتر اوّل – بخش ۷۱ – پُرسیدنِ شیر از سَبَبِ پایْ واپَس کَشیدنِ خرگوش

 

۱۳۰۲ شیر گُفتَش تو زِ اَسْبابِ مَرَض این سَبَب گو خاصْ کاینَسْتَم غَرَض
۱۳۰۳ گفت آن شیر، اَنْدَرین چَهْ ساکِن است اَنْدَرین قَلْعه زِ آفاتْ ایمِن است
۱۳۰۴ قَعْرِ چَهْ بُگْزید هرکِه عاقل است زان که در خَلْوَت صَفاهایِ دل است
۱۳۰۵ ظُلْمَتِ چَهْ بِهْ که ظُلْمَت‌هایِ خَلْق سَر نَبُرد آن کَس که گیرد پایِ خَلْق
۱۳۰۶ گفت پیش آ زَخْمَم او را قاهِر است تو بِبین کان شیر در چَهْ حاضِر است؟
۱۳۰۷ گفت من سوزیده‌ام زان آتشی تو مَگَر اَنْدَر بَرِ خویشَم کَشی
۱۳۰۸ تا به پُشتِ تو من ای کانِ کَرَم چَشم بُگْشایَم به چَهْ در بِنْگَرم

#دکلمه_مثنوی

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *