مثنوی مولانا – دفتر اوّل – بخش ۷۲ – نَظر کردنِ شیر در چاه و دیدنِ عکسِ خود را و آن خرگوش را

 

۱۳۰۹ چون که شیر اَنْدَر بَرِ خویشَش کَشید در پَناهِ شیر تا چَهْ می‌دَوید
۱۳۱۰ چون که در چَهْ بِنْگَریدَند اَنْدَر آب اَنْدَر آب از شیر و او دَر تافتْ تاب
۱۳۱۱ شیرْ عکسِ خویش دید از آبْ تَفْت شَکلِ شیری در بَرَش خرگوشِ زَفْت
۱۳۱۲ چون که خَصْمِ خویش را در آب دید مَر وِرا بُگْذاشت و اَنْدَر چَهْ جَهید
۱۳۱۳ دَر فُتاد اَنْدَر چَهی کو کَنده بود زان که ظُلْمَش در سَرَش آینده بود
۱۳۱۴ چاهِ مُظْلِم گشت ظُلْمِ ظالِمان این چُنین گفتند جُمله‌یْ عالِمان
۱۳۱۵ هرکِه ظالِم‌تَر، چَهَش با هَوْل‌تَر عَدل فَرموده‌ست بَتَّر را بَتَر
۱۳۱۶ ای کِه تو از جاه ظُلمی می‌کُنی دان که بَهرِ خویش چاهی می‌کَنی
۱۳۱۷ گِردِ خود چون کِرمْ پیله بَر مَتَن بَهرِ خود چَهْ می‌کَنی، اندازه کَن
۱۳۱۸ مَر ضَعیفان را تو بی‌خَصْمی مَدان از نُبی ذا جاءَ نَصْرُاللّهِ خوان
۱۳۱۹ گَر تو پیلی، خَصْمِ تو از تو رَمید نَکْ جَزا طَیْرًا اَبابیلَت رَسید
۱۳۲۰ گَر ضَعیفی در زمین خواهد اَمان غُلْغُل اُفْتَد در سپاهِ آسْمان
۱۳۲۱ گَر به دندانَش گَزی، پُر خون کُنی دَردِ دَندانَت بگیرد چون کُنی؟
۱۳۲۲ شیرْ خود را دید در چَهْ وَزْ غُلو خویش را نَشْناخت آن دَمْ از عَدو
۱۳۲۳ عکسِ خود را او عَدوِّ خویش دید لاجَرَم بر خویشْ شمشیری کَشید
۱۳۲۴ ای بَسا ظُلْمی که بینی در کَسان خویِ تو باشد دریشانْ ای فُلان
۱۳۲۵ اَنْدَر ایشانْ تافته هستیِّ تو از نِفاق و ظُلْم و بَدمَستیِّ تو
۱۳۲۶ آن تویی، وان زَخْم بر خود می‌زَنی بر خود آن دَمْ تارِ لَعْنَت می‌کَنی
۱۳۲۷ در خود آن بَد را نمی‌بینی عِیان وَرْنه دشمن بودی‌یی خود را به جان
۱۳۲۸ حَمله بر خود می‌کُنی، ای ساده مَرد هَمچو آن شیری که بر خود حَمله کرد
۱۳۲۹ چون به قَعْرِ خویِ خود اَنْدَر رَسی پس بِدانی کَزْ تو بود آن ناکَسی
۱۳۳۰ شیر را در قَعْر پیدا شُد که بود نَقْشِ او آن کِشْ دِگَر کَس می‌نِمود
۱۳۳۱ هرکِه دَندانِ ضَعیفی می‌کَند کارِ آن شیرِ غَلَط‌بین می‌کُند
۱۳۳۲ ای بِدیده خالِ بَد بر رویِ عَم عکسِ خالِ توست آن، از عَم مَرَم
۱۳۳۳ مؤمنانْ آیینۀ هَمدیگرند این خَبَر می از پَیَمبَر آوَرَند
۱۳۳۴ پیشِ چَشمَت داشتی شیشه‌یْ کَبود زان سَبَب عالَم کَبودَت می‌نِمود
۱۳۳۵ گَر نه کوری، این کَبودی دان زِ خویش خویش را بَدگو، مگو کَس را تو بیش
۱۳۳۶ مؤمن اَر یَنْظُرْ بِنُورِ اللّهْ نبود غَیبْ مؤمن را بِرِهنه چون نِمود؟
۱۳۳۷ چون که تو یَنْظُرْ بِنارِ اللّهْ بُدی در بَدی از نیکویی غافِل شُدی
۱۳۳۸ اندک اندک آبْ بر آتشْ بِزَن تا شود نارِ تو نورْ ای بواَلْحَزَن
۱۳۳۹ تو بِزَن یا رَبَّنا آبِ طَهور تا شود این نارِ عالَمْ جُمله نور
۱۳۴۰ آبِ دریا جُمله در فَرمانِ توست آب و آتش ای خداوند آنِ توست
۱۳۴۱ گَر تو خواهی، آتشْ آبِ خَوش شود وَرْ نخواهی، آب هم آتش شود
۱۳۴۲ این طَلَب در ما هم از ایجادِ توست رَستَن از بیدادْ یا رَب دادِ توست
۱۳۴۳ بی‌طَلَب تو این طَلَبْ‌مان داده‌یی گَنجِ اِحْسان بر همه بُگْشاده‌‌یی

#دکلمه_مثنوی

2 پاسخ

تعقیب

  1. […] و مولانا از مضمون آن بدین گونه اقتباس کرده و در مثنوی (دفتر اوّل بخش ۷۲ بیت ۱۳۳۶) فرموده […]

  2. […] ۱،ص ۸۴ ضبط کرده است. مولانا مضمون این حدیث را در مثنوی (دفتر اوّل بخش ۷۲ بیت ۱۳۳۳) نیز […]

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *