مثنوی مولانا – دفتر اوّل – بخش ۸۸ – تَعْظیمِ ساحِران مَر موسی را عَلَیْه‌ِالسَّلام که چه می‌فرمایی؟ اَوَّل تو اندازی عَصا؟

 

۱۶۲۴ ساحِران در عَهْدِ فرعونِ لَعین چون مِری کردند با موسی به کین
۱۶۲۵ لیک موسی را مُقدَّم داشتند ساحِرانْ او را مُکَرَّم داشتند
۱۶۲۶ زان که گُفتَندَش که فرمانْ آنِ توست گَر هَمی خواهی، عَصا تو فْکَن نَخُست
۱۶۲۷ گفت نی، اَوّل شما ای ساحِران اَفْکَنید ان مَکْرها را در میان
۱۶۲۸ این قَدَر تَعْظیمْ دینْشان را خرید کَزْ مِری آن دست و پاهاشان بُرید
۱۶۲۹ ساحِران چون حَقِّ او بِشْناختند دست و پا در جُرمِ آن دَرباختند
۱۶۳۰ لُقمه و نکته‌ست کامِل را حَلال تو نه‌یی کامل، مَخور، می‌باش لال
۱۶۳۱ چون تو گوشی، او زبان، نی جِنْسِ تو گوش‌ها را حَق بِفَرمود اَنْصِتوا
۱۶۳۲ کودکْ اَوَّل چون بِزایَد شیرْنوش مُدّتی خامُش بُوَد او جُمله گوش
۱۶۳۳ مُدّتی می‌بایَدَش لَبْ دوختن از سُخَن، تا او سُخَن آموختن
۱۶۳۴ وَرْ نباشد گوش و تی‌تی می‌کُند خویشتن را گُنگِ گیتی می‌کُند
۱۶۳۵ کَرِّ اصلی کِشْ نَبُد زآغازْ گوش لال باشد، کِی کُند در نُطْقْ جوش؟
۱۶۳۶ زان که اَوَّلْ سَمْعْ باید نُطْق را سویِ مَنْطِق از رَهِ سَمْعْ اَنْدَر آ
۱۶۳۷ اُدْخُلُو الْاَبْیاتَ مِنْ اَبْوابِها وَاطْلُبُوا الْاَغْراضَ فی اَسْبابِها
۱۶۳۸ نُطْق کان موقوفِ راهِ سَمْع نیست جُز که نُطْقِ خالِقِ بی‌طَمْع نیست
۱۶۳۹ مُبْدِع است او، تابِعِ اُستاد نی مُسْنِدِ جُمله، وِرا اِسْناد نی
۱۶۴۰ باقیانْ هم در حِرَفْ هم در مَقال تابِعِ اُستاد و مُحتاجِ مِثال
۱۶۴۱ زین سُخَن گَر نیستی بیگانه‌‌یی دَلْق و اشکی گیر در ویرانه‌‌یی
۱۶۴۲ زان که آدم زان عِتاب از اشکْ رَست اشکِ تَر باشد دَمِ توبه‌پَرَست
۱۶۴۳ بَهرِ گریه آمد آدم بر زمین تا بُوَد گریان و نالان و حَزین
۱۶۴۴ آدم از فردوس و از بالایِ هفت پایْ ماچان از برایِ عُذْر رفت
۱۶۴۵ گَر زِ پُشتِ آدمی، وَزْ صُلْبِ او در طَلَب می‌باش هم در طُلْبِ او
۱۶۴۶ زآتشِ دلْ وآبِ دیده نُقْل ساز بوستان از ابر و خورشید است باز
۱۶۴۷ تو چه دانی قَدْرِ آبِ دیدگان؟ عاشقِ نانی تو چون نادیدگان
۱۶۴۸ گَر تو این اَنْبان زِ نانْ خالی کُنی پُر زِ گوهرهایِ اِجْلالی کُنی
۱۶۴۹ طِفْلِ جان از شیرِ شَیْطان باز کُن بَعد از آنَش با مَلَک اَنْباز کُن
۱۶۵۰ تا تو تاریک و مَلول و تیره‌‌یی دان که با دیوِ لَعینْ هَمشیره‌‌یی
۱۶۵۱ لُقمه‌یی کو نور اَفْزود و کَمال آن بُوَد آوَرْده از کَسْبِ حَلال
۱۶۵۲ روغنی کایَد چراغِ ما کُشَد آبْ خوانَش، چون چراغی را کُشَد
۱۶۵۳ عِلْم و حِکْمَت زایَد از لُقمه‌یْ حَلال عشق و رِقَّت آید از لُقمه‌یْ حَلال
۱۶۵۴ چون زِ لُقمه تو حَسَد بینیّ و دام جَهْل و غَفلَت زایَد، آن را دان حَرام
۱۶۵۵ هیچ گندم کاری و جو بَر دَهَد؟ دیده‌یی اسبی که کُرّه‌یْ خَر دَهَد؟
۱۶۵۶ لُقمه تُخْم است و بَرَش اندیشه‌ها لُقمه بَحْر و گوهرش اندیشه‌ها
۱۶۵۷ زایَد از لُقمه‌یْ حَلال اَنْدَر دَهان مَیْلِ خِدمَت، عَزْمِ رَفتن آن جهان

#دکلمه_مثنوی

1 پاسخ
  1. خورشید
    خورشید گفته:

    🌞

    تا تو تاریک و مَلول و تیره‌‌یی
    دان که با دیوِ لَعینْ هَمشیره‌‌یی

    #مثنوی_مولانا
    دفتر اول، بخش ۸۸، بیت ۱۶۵۰

    😈👹👿

    تا زمانی‌‌که دلمرده و افسرده‌ای و دلت تاریک و پر از آلودگی‌ها و زشتی‌هاست، بدان که شیطان، درونت رخنه کرده و تو با او همراه و هم‌نشین شده‌ای.

    #دل
    #دیو

    پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *