مثنوی مولانا – دفتر اوّل – بخش ۹۹ – قِصّۀ سوآل کردنِ عایشه رَضِیَ اللّهُ عَنْها از مُصْطَفی صَلَّیاللّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ که امروز باران بارید، چون تو سویِ گورستان رفتی، جامههایِ تو چون تَر نیست؟
۲۰۲۲ | مُصْطفی روزی به گورستان بِرَفت | با جنازهیْ مَردی از یارانْ بِرَفت | |
۲۰۲۳ | خاک را در گورِ او آکَنْده کرد | زیرِ خاک آن دانهاَش را زنده کرد | |
۲۰۲۴ | این درختانَند هَمچونْ خاکیان | دستها بَرکردهاند از خاکْدان | |
۲۰۲۵ | سویِ خَلْقان صد اِشارَت میکُنند | وان کِه گوشَسْتَش عِبارَت میکُنند | |
۲۰۲۶ | با زبانِ سَبز و با دستِ دراز | از ضَمیرِ خاک میگویند راز | |
۲۰۲۷ | هَمچو بَطّان سَر فرو بُرده به آب | گشته طاووسان و بوده چون غُراب | |
۲۰۲۸ | در زِمِستانْشان اگر مَحْبوس کرد | آن غُرابان را خدا طاووس کرد | |
۲۰۲۹ | در زِمِسْتانْشان اگر چه داد مرگ | زندهشان کرد از بهار و داد بَرگ | |
۲۰۳۰ | مُنْکِران گویند خود هست این قَدیم | این چرا بَندیم بر رَبِّ کَریم؟ | |
۲۰۳۱ | کوریِ ایشان، دَرونِ دوستان | حَق برویانید باغ و بوستان | |
۲۰۳۲ | هر گُلی کَنْدَر درونْ بویا بُوَد | آن گُل از اَسْرارِ کُلْ گویا بُوَد | |
۲۰۳۳ | بویِ ایشان، رَغْمِ آنْفِ مُنْکِران | گِردِ عالَم میرَوَد پَردهدَران | |
۲۰۳۴ | مُنْکِرانْ هَمچون جُعَل زان بویِ گُل | یا چو نازک مَغْز در بانگِ دُهُل | |
۲۰۳۵ | خویشتن مَشغول میسازَند و غَرق | چَشم میدُزدَند ازین لُمْعانِ بَرق | |
۲۰۳۶ | چَشم میدُزدَند و آن جا چَشمْ نی | چَشمْ آن باشد که بینَد مَأمَنی | |
۲۰۳۷ | چون زِ گورستانْ پَیَمبَر بازگشت | سویِ صِدّیقه شُد و همراز گشت | |
۲۰۳۸ | چَشمِ صدّیقه چو بر رویَش فُتاد | پیش آمد، دستْ بر وِیْ مینَهاد | |
۲۰۳۹ | بر عِمامه وْ رویِ او و مویِ او | بر گَریبان و بَر و بازویِ او | |
۲۰۴۰ | گفت پیغامبر چه میجویی شِتاب؟ | گفت باران آمد امروز از سَحاب | |
۲۰۴۱ | جامههایَت میبِجویَم در طَلَب | تَر نمییابَم زِ باران، ای عَجَب | |
۲۰۴۲ | گفت چه بر سَر فَکَندی از اِزار؟ | گفت کردم آن رِدایِ تو خِمار | |
۲۰۴۳ | گفت بَهرِ آن نِمود ای پاکْجَیْب | چَشمِ پاکَت را خدا بارانِ غَیْب | |
۲۰۴۴ | نیست آن باران ازین ابرِ شما | هست ابری دیگر و دیگرْ سَما |
دیدگاه خود را ثبت کنید
آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!