مثنوی مولانا – دفتر اوّل – بخش ۹۸ – در بَیانِ این حَدیث که اِنَّ لِرَبِّکُمْ فی اَیّامِ دَهْرِکُمْ نَفَحاتٍ اَلا فَتَعَرَّ ضوا لَها

 

۱۹۶۰ گفت پیغامبر که نَفْحَت‌هایِ حَق اَنْدرین اَیّام می‌آرَد سَبَق
۱۹۶۱ گوش و هُش دارید این اوقات را دَررُبایید این چُنین نَفْحات را
۱۹۶۲ نَفْحه آمد مَر شما را دید و رفت هرکِه را می‌خواستْ جان بَخشید و رفت
۱۹۶۳ نَفْحۀ دیگر رَسید آگاه باش تا ازین هم وانَمانی خواجه‌تاش
۱۹۶۴ جانِ آتش یافت زو آتش کُشی جانِ مُرده یافت از وِیْ جُنبِشی
۱۹۶۵ جانِ ناری یافت از وِیْ اِنْطِفا مُرده پوشید از بَقایِ او قَبا
۱۹۶۶ تازگیّ و جُنبِشِ طوبی‌ست این هَمچو جُنبِش‌هایِ خَلْقان نیست این
۱۹۶۷ گَر دَراُفْتَد در زمین و آسْمان زَهره‌هاشان آب گردد در زمان
۱۹۶۸ خود زِ بیمِ این دَمِ بی‌مُنْتَها باز خوان فَأْبَیْنَ اَنْ یَحْمِلْنَها
۱۹۶۹ وَرْنه خود اَشَْفَقْنَ مِنْها چون بُدی؟ گَرنه از بیمَش دلِ کُهْ خون شُدی؟
۱۹۷۰ دوشْ دیگر لَوْن این می‌داد دست لُقمۀ چندی دَرآمَد رَهْ بِبَست
۱۹۷۱ بَهرِ لُقمه گشته لُقْمانی گِرو وَقتِ لُقمان است، ای لُقمه بُرو
۱۹۷۲ از هوایِ لُقمه‌یی این خارْخار از کَفِ لُقْمان هَمی‌جویید خار
۱۹۷۳ در کَفِ او خار و سایَه‌ش نیز نیست لیکَتان از حِرصْ آن تَمییز نیست
۱۹۷۴ خارْ دان آن را که خُرما دیده‌یی زان که بَسْ‌نانْ کور و بَسْ نادیده‌یی
۱۹۷۵ جانِ لُقمان که گُلِسْتانِ خداست پایِ جانَش خَستۀ خاری چراست؟
۱۹۷۶ اُشتُر آمد این وجودِ خارْخوار مُصطفی‌زادی بَرین اُشتُر سَوار
۱۹۷۷ اُشتُرا تَنگِ گُلی بر پُشتِ توست کَزْ نَسیمَش در تو صد گُلْزارْ رُست
۱۹۷۸ مَیْلِ تو سویِ مُغیلان است و ریگ تا چه گُل چینی زِ خارِ مُرده ریگ؟
۱۹۷۹ ای بِگَشته زین طَلَب از کو به کو چند گویی کین گُلِسْتان کو و کو؟
۱۹۸۰ پیش ازان کین خارِ پا بیرون کُنی چَشمْ تاریک است، جولان چون کُنی؟
۱۹۸۱ آدمی کو می‌نگُنجَد در جهان در سَرِ خاری هَمی‌گردد نَهان
۱۹۸۲ مُصْطفی آمد که سازد هَمدَمی کَلِّمینی یا حُمَیْرا کَلِّمی
۱۹۸۳ ای حُمَیرا آتش اَنْدَر نِه تو نَعْل تا زِ نَعْلِ تو شود این کوهْ لَعْل
۱۹۸۴ این حُمَیرا لَفْظِ تَأْنیث است و جان نامْ تَأْنیثَش نَهَند این تازیان
۱۹۸۵ لیک از تَأْنیثْ جان را باک نیست روح را با مَرد و زن اِشْراک نیست
۱۹۸۶ از مؤنَثْ وَزْ مُذکَّر بَرتَر است این نی آن جان است، کَزْ خُشک و تَر است
۱۹۸۷ این نه آن جان است کَافْزایَد زِ نان یا گَهی باشد چُنین، گاهی چُنان
۱۹۸۸ خَوش کُننده‌ست و خَوش و عَیْنِ خَوشی بی‌خَوشی نَبْوَد خَوشی ای مُرتَشی
۱۹۸۹ چون تو شیرین از شِکَر باشی بُوَد کان شِکَر گاهی زِ تو غایِب شود
۱۹۹۰ چون شِکَر گَردی زِ تأثیرِ وَفا پس شِکَر کِی از شِکَر باشد جُدا؟
۱۹۹۱ عاشق از خود چون غذا یابَد رَحیق عقلْ آنجا گُم شود گُمْ ای رَفیق
۱۹۹۲ عقلِ جُزویْ عشق را مُنْکِر بُوَد گَرچه بِنْمایَد که صاحِبْ ‌سِر بُوَد
۱۹۹۳ زیرک و داناست، اما نیست نیست تا فرشته لا نَشُد آهرْمَنی‌ست
۱۹۹۴ او به قول و فِعْلْ یارِ ما بُوَد چون به حُکْمِ حالْ آیی، لا بُوَد
۱۹۹۵ لا بُوَد، چون او نَشُد از هستْ نیست چون که طَوْعًا لا نَشُد کَرْهًا بَسی‌ست
۱۹۹۶ جانْ کَمال است و نِدایِ او کَمال مُصْطَفی گویان اَرِحْنا یا بِلال
۱۹۹۷ ای بِلال اَفْرازْ بانگِ سِلْسِلَت زان دَمی کَنْدَر دَمیدَم در دِلَت
۱۹۹۸ زان دَمی کآدَم از آن مَدْهوش گشت هوشِ اَهلِ آسْمانْ بی‌هوش گشت
۱۹۹۹ مُصْطفی بی‌خویش شُد زان خوبْ صَوْت شُد نمازش از شَبِ تَعْریس فَوْت
۲۰۰۰ سَر از آن خوابِ مُبارک بَرنداشت تا نمازِ صُبح دَم آمد به چاشْت
۲۰۰۱ در شبِ تَعْریس پیشِ آن عَروس یافت جانِ پاکِ ایشانْ دَستْبوس
۲۰۰۲ عشق و جانْ هر دو نَهانَند و سَتیر گَر عَروسَش خوانده‌ام، عیبی مگیر
۲۰۰۳ از مَلولی یارْ خامُش کَردَمی گَر هَمو مُهْلَت بِدادی یک دَمی
۲۰۰۴ لیک می‌گوید بِگو، هین عَیْب نیست جُز تَقاضایِ قَضایِ غَیْب نیست
۲۰۰۵ عَیْب باشد کو نَبینَد جُز که عَیْب عَیْب کِی بینَد رَوانِ پاکِ غَیْب؟
۲۰۰۶ عَیْب شُد نِسْبَت به مَخْلوقِ جَهول نی به نِسْبَت با خداوندِ قَبول
۲۰۰۷ کُفر هم نِسْبَت به خالِقْ حِکمَت است چون به ما نِسْبَت کُنی، کُفرْ آفَت است
۲۰۰۸ وَرْ یکی عَیْبی بُوَد با صد حَیات بر مِثالِ چوب باشد در نَبات
۲۰۰۹ در تَرازو هر دو را یکسان کَشَند زان که آن هر دو چو جسم و جانْ خَوشَند
۲۰۱۰ پس بزرگان این نگفتند از گِزاف جسمِ پاکانْ عینِ جان افتاد صاف
۲۰۱۱ گُفتَشان و نَفْسَشان و نَقْشَشان جُمله جانِ مُطْلَق آمد بی‌نِشان
۲۰۱۲ جانِ دشمن‌دارَشانْ جسم است صِرف چون زیاد از نَرْد، او اسم است صِرف
۲۰۱۳ آن به خاک اَنْدر شُد و کُلْ خاک شُد وین نَمَک اَنْدر شُد و کُلْ پاک شُد
۲۰۱۴ آن نمک کَزْ وِیْ مُحَمَّد اَمْلَح است زان حَدیثِ بانَمَکْ او اَفْصَح است
۲۰۱۵ این نَمَک باقی‌ست از میراثِ او با تو‌اَنْد آن وارثانِ او، بِجو
۲۰۱۶ پیشِ تو شِسْته، تو را خود پیشْ کو؟ پیشْ هَستَت، جانِ پیش‌اَنْدیش کو؟
۲۰۱۷ گَر تو خود را پیش و پَس داری گُمان بَستۀ جسمیّ و مَحْرومی زِ جان
۲۰۱۸ زیر و بالا، پیش و پَس، وَصْفِ تَن است بی‌جِهَت‌ها ذاتِ جانِ روشن است
۲۰۱۹ بَرگُشا از نورِ پاکِ شَهْ نَظَر تا نَپِنْداری تو چون کوتَه‌نَظَر
۲۰۲۰ که هَمینی در غَم و شادیّ و بَس ای عَدَم کو مَر عَدَم را پیش و پَس؟
۲۰۲۱ روزِ باران است، می‌رو تا به شب نه ازین باران، از آن بارانِ رَب

#دکلمه_مثنوی

2 پاسخ

تعقیب

  1. […] روح را با مرد و زن اشراک نیست […]

  2. […]  حواشی استاد فروزانفر: نظیر این تمثیل در مثنوی (دفتر اوّل بخش ۹۸ ابیات ۱۹۷۶، ۱۹۷۷، ۱۹۷۸) گوید. و اصل این تمثیل از غزالی است که گوید: ((اذا النّفس […]

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *