مثنوی مولانا – دفتر چهارم – بخش ۱۰۹ – در بَیانِ آن که شِناسایِ قُدرتِ حَق نَپُرسَد که بهشت و دوزخ کجاست؟

 

۲۸۱۰ هر کجا خدا دوزخ کُند اوج را بر مُرغْ دام و فَخ کُند
۲۸۱۱ هم زِ دَندانَت بَرآیَد دَردها تا بگویی دوزخست و اَژدَها
۲۸۱۲ یا کُند آب دَهانت را عَسَل که بِگویی که بهشت است و حُلَل
۲۸۱۳ از بُنِ دَندانْ بِرویانَد شِکَر تا بِدانی قُوَّتِ حُکْمِ قَدَر
۲۸۱۴ پَس به دَندانْ بی‌گُناهان را مَگَز فکر کُن از ضَربَتِ نامُحْتَرَز
۲۸۱۵ نیل را بر قِبْطیانْ حَق خون کُند سِبْطیان را از بَلا مَحْصون کُند
۲۸۱۶ تا بِدانی پیش حَقْ تمییز هست در میانِ هوشیارِ راه و مَست
۲۸۱۷ نیلْ تَمییز از خدا آموخته‌ست که گُشاد آن را و این را سَخت بَست
۲۸۱۸ لُطفِ او عاقل کُند مَر نیل را قَهْرِ او اَبْلَه کُند قابیل را
۲۸۱۹ در جَمادات از کَرَم عقل آفرید عقلْ از عاقل به قَهْرِ خود بُرید
۲۸۲۰ در جَماد از لُطفْ عقلی شُد پَدید وَزْ نَکال از عاقلانْ دانش رَمید
۲۸۲۱ عقلْ چون باران به اَمْرْ آنجا بِریخت عقلْ این سو خشمِ حَق دید و گُریخت
۲۸۲۲ ابر و خورشید و مَهْ و نَجْمِ بُلند جُمله بر تَرتیب آیند و رَوَند
۲۸۲۳ هر یکی نایَد مگر در وَقتِ خویش که نه پَس مانَد زِ هنگام و نه پیش
۲۸۲۴ چون نکردی فَهْمْ این را زَانْبیا دانش آوَرْدند در سنگ و عَصا
۲۸۲۵ تا جَماداتِ دِگَر را بی‌لباس چون عَصا و سنگ داری از قیاس
۲۸۲۶ طاعَتِ سنگ و عَصا ظاهِر شود وَزْ جَماداتِ دِگَر مُخْبِر شود
۲۸۲۷ که زِ یَزدانْ آگَهیم و طایِعیم ما همه نی اِتِّفاقی ضایِعیم
۲۸۲۸ هَمچو آبِ نیل دانی وَقتِ غَرق کو میانِ هر دو اُمَّت کرد فَرق
۲۸۲۹ چون زمین دانیْش دانا وَقتِ خَسْف در حَقِ قارون که قَهْرَش کرد و نَسْف
۲۸۳۰ چون قَمَر که اَمْر بِشْنید و شِتافت پَس دو نیمه گشت بر چَرخ و شِکافت
۲۸۳۱ چون درخت و سنگ کَنْدَر هر مَقام مُصْطَفی را کرده ظاهِر السَّلام

#دکلمه_مثنوی

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *