مثنوی مولانا – دفتر چهارم – بخش ۱۱۱ – تَفسیر این آیَت که وَ ما خَلَقْنَا السَّمواتِ و الْاَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما اِلّا بِالْحَقِّ نَیافَریدَمَشان بَهرِ همین که شما می بینید بلکه بَهرِ مَعنی و حِکْمَتِ باقیه که شما نمی‌بینید آن را

 

۲۸۸۰ هیچ نَقّاشی نِگارَد زَیْنِ نَقْش بی‌امیدِ نَفْعْ بَهرِ عَیْنِ نَقْش؟
۲۸۸۱ بلکه بَهرِ میهمانان و کِهان که به فُرجه وارَهَند از اَنْدُهان
۲۸۸۲ شادیِ بَچْگان و یادِ دوستان دوستانِ رفته را از نَقْشِ آن
۲۸۸۳ هیچ کوزه‌گَر کُند کوزه شِتاب بَهرِ عین کوزه نه بر بویِ آب؟
۲۸۸۴ هیچ کاسه گَر کُند کاسه تمام بَهرِ عینِ کاسه نه بَهرِ طَعام؟
۲۸۸۵ هیچ خَطّاطی نِویسَد خط به فَن بَهرِ عین خط نه بَهرِ خوانْدن؟
۲۸۸۶ نَقْشِ ظاهِر بَهرِ نَقْشِ غایِب است وان برایِ غایِبِ دیگر بِبَست
۲۸۸۷ تا سِوُم چارُم دَهَم بَر می‌شُمَر این فَواید را به مِقْدارِ نَظَر
۲۸۸۸ هَمچو بازی‌هایِ شطرَنج ای پسر فایده‌یْ هر لَعْب در تالی نِگَر
۲۸۸۹ این نَهادَند بَهرِ آن لَعْبِ نَهان وان برایِ آن و آن بَهرِ فُلان
۲۸۹۰ هم‌چُنین دیده جِهاتْ اَنْدَر جِهات در پِیِ هم تا رَسی در بُرد و مات
۲۸۹۱ اَوَّل از بَهرِ دُوُم باشد چُنان که شُدن بر پایه‌هایِ نَردبان
۲۸۹۲ وان دُوُم بَهرِ سِوُم می‌دان تمام تا رَسی تو پایه پایه تا به بام
۲۸۹۳ شَهوتِ خوردن زِ بَهرِ آن مَنی آن مَنی از بَهرِ نَسْل و روشنی
۲۸۹۴ کُندْبینِش می‌نَبینَد غیرِ این عقلِ او بی‌سَیْر چون نَبْتِ زمین
۲۸۹۵ نَبْت را چه خوانده چه ناخوانده هست پایِ او به گِلْ دَرمانده
۲۸۹۶ گَر سَرَش جُنبَد به سیرِ باد رو تو به سَر جُنْبانی اَش غِرِّه مَشو
۲۸۹۷ آن سَرَش گوید سَمِعْنا ای صَبا پایِ او گوید عَصَیْنا خَلِّنا
۲۸۹۸ چون نَدانَد سَیْر می‌رانَد چو عام بر تَوکُّل می‌نَهَد چون کورْ گام
۲۸۹۹ بر تَوکُّل تا چه آید در نَبَرد چون تَوکُّل کردنِ اَصْحابِ نَرد
۲۹۰۰ وان نَظَرهایی که آن اَفْسرده نیست جُز رَوَنده وْ جُز دَرَنده‌یْ پَرده نیست
۲۹۰۱ آنچه در دَه سال خواهد آمدن این زمان بینَد به چَشمِ خویشتن
۲۹۰۲ هم‌چُنین هر کَس به اندازه‌یْ نَظَر غَیْب و مُسْتَقْبَل بِبینَد خیر وشَر
۲۹۰۳ چون که سَدِّ پیش و سَدِّ پَس نَمانْد شُد گُذاره چَشم و لَوْحِ غَیْب خوانْد
۲۹۰۴ چون نَظَر پَس کرد تا بَدْوِ وجود ماجَرا و آغازِ هستی رو نِمود
۲۹۰۵ بَحثِ اَمْلاکِ زمین با کِبْریا در خَلیفه کردنِ بابایِ ما
۲۹۰۶ چون نَظَر در پیش اَفْکَند او بِدید آنچه خواهد بود تا مَحْشَر پَدید
۲۹۰۷ پَس زِ پَس می‌بینَد او تا اَصْلِ اَصْل پیش می‌بینَد عِیانْ تا روزِ فَصْل
۲۹۰۸ هر کسی اندازهٔ روشنْ‌دلی غَیْب را بینَد به قَدْرِ صَیْقلی
۲۹۰۹ هر کِه صَیقل بیش کرد او بیش دید بیش تَر آمد بَرو صورت پَدید
۲۹۱۰ گَر تو گویی کان صَفا فَضْلِ خداست نیز این توفیقِ صَیْقلْ زان عَطاست
۲۹۱۱ قَدْرِ هِمَّت باشد آن جَهْد و دُعا لَیْسَ لِلْاِنْسانِ اِلّا ما سَعی
۲۹۱۲ واهِبِ هِمَّت خداوند است و بَسْ هِمَّتِ شاهی ندارد هیچ خَسْ
۲۹۱۳ نیست تَخْصیصِ خدا کَس را به کار مانِعِ طَوْع و مُراد و اِخْتیار
۲۹۱۴ لیکْ چون رَنْجی دَهَد بَدبَخت را او گُریزانَد به کُفْرانْ رَخْت را
۲۹۱۵ نیکْ بَختی را چو حَق رَنْجی دَهَد رَخْت را نزدیک‌تَر وا می‌نَهَد
۲۹۱۶ بَد دِلان از بیمِ جانْ در کارْزار کرده اَسْبابِ هَزیمَت اِخْتیار
۲۹۱۷ پُردِلان در جنگ هم از بیمِ جان حَمله کرده سویِ صَفِّ دشمنان
۲۹۱۸ رُستَمان را تَرس و غَم وا پیش بُرد هم زِ تَرسْ آن بَد دلِ اَنْدَر خویش مُرد
۲۹۱۹ چون مِحَک آمد بَلا و بیمِ جان زان پَدید آید شُجاع از هر جَبان

#دکلمه_مثنوی

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *