مثنوی مولانا – دفتر چهارم – بخش ۱۲۱ – مُستَجاب شُدنِ دُعایِ پادشاه در خَلاصِ پسرش از جادویِ کابُلی

 

۳۱۵۹ او شنیده بود از دور این خَبَر که اسیرِ پیره زَن گشت آن پسر
۳۱۶۰ کان عَجوزه بود اَنْدَر جادُوی بی‌نَظیر و ایمِن از مِثْل و دُوی
۳۱۶۱ دَست بر بالایِ دَست است ای فَتی در فَن و در زور تا ذاتِ خدا
۳۱۶۲ مُنْتَهایِ دَست‌ها دَستِ خداست بَحْرْ بی‌شَک مُنْتَهایِ سَیْل هاست
۳۱۶۳ هم ازو گیرند مایه ابرها هم بِدو باشد نِهایَت سَیْل را
۳۱۶۴ گفت شاهَش کین پسر از دَست رفت گفت اینک آمدم دَرمانِ زَفْت
۳۱۶۵ نیست هَمتا زال را زین ساحِران جُز من داهی رَسیده زان کَران
۳۱۶۶ چون کَفِ موسی به اَمْرِ کِردگار نَکْ بَرآرَم من زِ سِحْرِ او دَمار
۳۱۶۷ که مرا این عِلْم آمد زان طَرَف نه زِ شاگردیِّ سِحْرِ مُسْتَخَف
۳۱۶۸ آمدم تا بَر گُشایَم سِحْرِ او تا نَمانَد شاه‌زاده زَردْرو
۳۱۶۹ سویِ گورستان بُرو وَقتِ سَحور پَهْلویِ دیوار هست اِسْپید گور
۳۱۷۰ سویِ قِبْله باز کاو آن جایْ را تا بِبینی قُدرت و صُنْع خدا
۳۱۷۱ بَسْ درازاست این حِکایَت تو مَلول زُبده را گویم رَها کردم فُضول
۳۱۷۲ آن گِرِه‌هایِ گِران را بر گُشاد پَس زِ محْنَت پورِ شَهْ را راه داد
۳۱۷۳ آن پسر با خویش آمد شُد دَوان سویِ تَختِ شاه با صد اِمْتِحان
۳۱۷۴ سَجْده کرد و بر زمین می‌زَد ذَقَن در بَغَل کرده پسر تیغ و کَفَن
۳۱۷۵ شاهْ آیین بَست و اَهْلِ شهرْ شاد وان عروسِ ناامیدِ بی‌مُراد
۳۱۷۶ عالَم از سَر زنده گشت و پُر فُروز ای عَجَب آن روزْ روز امروز روز
۳۱۷۷ یک عروسی کرد شاه او را چُنان که جُلاب قند بُد پیشِ سگان
۳۱۷۸ جادُوی کَمْپیر از غُصّه بِمُرد روی و خویِ زشت فا مالِک سِپُرد
۳۱۷۹ شاه‌زاده در تَعجُّب مانده بود کَزْ من او عقل و نَظَر چون دَر رُبود؟
۳۱۸۰ نو عروسی دید هَمچون ماهِ حُسن که هَمی‌زد بر مَلیحانْ راهِ حُسن
۳۱۸۱ گشت بی‌هوش و بَرو اَنْدَر فُتاد تا سه روز از جسمِ وِیْ گُم شُد فُؤاد
۳۱۸۲ سه شبانْ روز او زِ خود بی‌هوش گشت تا که خَلْق از غَشْیِ او پُر جوش گشت
۳۱۸۳ از گُلاب و از عِلاج آمد به خَود اندک اندک فَهْم گَشتَش نیک و بَد
۳۱۸۴ بَعدِ سالی گفت شاهَش در سُخُن کِی پسر یاد آر از آن یارِ کُهُن
۳۱۸۵ یاد آور زان ضَجیع و زان فِراش تا بِدین حَد بی‌وَفا و مُر مَباش
۳۱۸۶ گفت رو من یافتم دارُ السُّرور وا رَهیدَم از چه دارُ الْغُرور
۳۱۸۷ هم‌چُنان باشد چومؤمن راه یافت سویِ نورِ حَقْ زِ ظُلْمَت رویْ تافت

#دکلمه_مثنوی

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *