مثنوی مولانا – دفتر چهارم – بخش ۱۲۴ – بَیانِ آن که مَجموعِ عالَمْ صورتِ عقلِ کُلّ است چون با عقلِ کُلّ به کَژْ رَوی جَفا کردی صورتِ عالَمْ تورا غَم فَزایَد اَغْلَبِ اَحْوال چُنان که دل با پدر بَد کردی صورتِ پدرغَم فَزایَد تورا و نَتَوانی رویَش را دیدن اگرچه پیش از آن نورِ دیده بوده باشد و راحتِ جان
۳۲۵۸ | کُلِّ عالَمْ صورتِ عقلِ کُل است | کوست بابایِ هر آنْک اَهْلِ قُل است | |
۳۲۵۹ | چون کسی با عقلِ کُل کُفران فُزود | صورتِ کُل پیشِ او هم سگ نِمود | |
۳۲۶۰ | صُلْح کُن با این پدر عاقی بِهِل | تا که فَرشِ زَر نِمایَد آب و گِل | |
۳۲۶۱ | پَس قیامَت نَقْدِ حالِ تو بُوَد | پیشِ تو چَرخ و زمینْ مُبْدَل شود | |
۳۲۶۲ | من که صُلحَم دایما با این پدر | این جهان چون جَنَّتَسْتَم در نَظَر | |
۳۲۶۳ | هر زمانْ نو صورتیّ و نو جَمال | تا زِ نو دیدن فُرو میرَد مَلال | |
۳۲۶۴ | من هَمیبینَم جهان را پُر نَعیم | آبها از چَشمهها جوشانْ مُقیم | |
۳۲۶۵ | بانگِ آبش میرَسَد در گوشِ من | مَست میگردد ضَمیر و هوشِ من | |
۳۲۶۶ | شاخها رَقصان شُده چون تایِبان | بَرگها کَفزَن مِثالِ مُطربان | |
۳۲۶۷ | بَرقِ آیینه است لامِع از نَمَد | گَر نِمایَد آیِنه تا چون بُوَد؟ | |
۳۲۶۸ | از هزاران مینگویم من یکی | زان که آکَنْدهست هر گوش از شَکی | |
۳۲۶۹ | پیشِ وَهْم این گفت مُژده دادن است | عقل گوید مُژده چه؟ نَقْدِ من است |
دیدگاه خود را ثبت کنید
آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!