مثنوی مولانا – دفتر چهارم – بخش ۴۱ – نشان خواستنِ عَبْدُالمُطَلِب از موضِعِ مُحمَّد عَلَیْهِالسَّلام که کجاش یابَم؟ و جواب آمدن از اَنْدَرونِ کعبه و نِشانْ یافتن
۱۰۳۲ | از دَرون کعبه آوازَش رَسید | گفت ای جوینده آن طِفْلِ رَشید | |
۱۰۳۳ | در فُلان وادیست زیرِ آن درخت | پَس رَوان شُد زود پیرِ نیک بَخت | |
۱۰۳۴ | در رِکابِ او امیرانِ قُرَیش | زان که جَدَّش بود زَ اعْیانِ قُرَیْش | |
۱۰۳۵ | تا به پُشتِ آدمْ اَسْلافَش همه | مِهْتَرانِ بَزْم و رَزْم و مَلْحَمه | |
۱۰۳۶ | این نَسَب خود پوستِ او را بوده است | کَزْ شَهَنْشاهانِ مِهْ پالوده است | |
۱۰۳۷ | مَغزِ او خود از نَسَب دوراست و پاک | نیست جِنْسَش از سَمَکْ کَس تا سِماک | |
۱۰۳۸ | نورِ حَق را کَس نَجویَد زاد و بود | خِلْعَتِ حَق را چه حاجَت تار و پود؟ | |
۱۰۳۹ | کمترین خِلْعَت که بِدْهَد در ثَواب | بَر فَزایَد بر طِرازِ آفتاب |
دیدگاه خود را ثبت کنید
آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!