مثنوی مولانا – دفتر چهارم – بخش ۵۹ – نوشتنِ آن غُلامْ قِصّهٔ شِکایَت نُقصانِ اِجْری سویِ پادشاه

 

۱۵۶۱ قِصّه کوتَه کُن برایِ آن غُلام که سویِ شَهْ بَر نوشته‌ست او پیام
۱۵۶۲ قِصّه پُر جنگ و پُر هستیّ و کین می‌فِرستَد پیشِ شاهِ نازنین
۱۵۶۳ کالْبَد نامه‌ست اَنْدَر وِیْ نِگَر هست لایِق شاه را؟ آن گَه بِبَر
۱۵۶۴ گوشه‌یی رو نامه را بُگْشا بِخوان بین که حَرفَش هست دَر خورْدِ شَهان؟
۱۵۶۵ گَر نباشد دَرخور آن را پاره کُن نامهٔ دیگر نِویس و چاره کُن
۱۵۶۶ لیکْ فَتْحِ نامهٔ تَنْ زَپْ مَدان وَرْنه هر کَس سِرِّ دلْ دیدی عِیان
۱۵۶۷ نامه بُگشادن چه دشوارست و صَعْب کارِ مَردان است نه طِفْلان کَعْب
۱۵۶۸ جُمله بر فِهْرست قانِع گشته‌ایم زانکه در حِرص و هوا آغشته‌ایم
۱۵۶۹ باشد آن فِهْرستْ دامی عامه را تا چُنان دانَند مَتْنِ نامه را
۱۵۷۰ باز کُن سَرنامه را گَردن مَتاب زین سُخَن وَاللهُ اَعْلَمْ بِالصَّواب
۱۵۷۱ هست آن عنوان چو اِقْرارِ زبان مَتْنِ نامه‌یْ سینه را کُن اِمْتِحان
۱۵۷۲ که موافِق هست با اِقْرارِ تو تا مُنافق‌وار نَبْوَد کارِ تو
۱۵۷۳ چون جَوالی بَسْ گِرانی می‌بَری زان نباید کَم که در وِیْ بِنْگَری
۱۵۷۴ که چه داری در جَوال از تَلْخ و خَوش گَر هَمی اَرْزَد کشیدن را بِکَش
۱۵۷۵ وَرْنه خالی کُن جَوالَت را زِ سنگ باز خَر خود را ازین بیگار و نَنگ
۱۵۷۶ در جَوال آن کُن که می‌باید کَشید سویِ سُلطانان و شاهانِ رَشید

#دکلمه_مثنوی

 

1 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *