مثنوی مولانا – دفتر چهارم – بخش ۶۹ – قولِ رَسول صَلَی اللهُ عَلَیْهِ وَ سَلَّمَ اِنّی لَاجِدُ نَفَسَ الرَّحْمنِ مِنْ قِبَلِ الْیَمَن

 

۱۸۳۳ گفت زین سو بویِ یاری می‌رَسَد کَنْدَرین دِهْ شهریاری می‌رَسَد
۱۸۳۴ بَعدِ چندین سالْ می‌زایَد شَهی می‌زَنَد بر آسْمان‌ها خَرگَهی
۱۸۳۵ رویَش از گُلْزارِ حَقْ گُلْگون بُوَد از من او اَنْدَر مَقامْ اَفْزون بُوَد
۱۸۳۶ چیست نامَش؟ گفت نامَش بوالْحَسَن حِلْیِه‌اَش وا گفت زَ ابْرو و ذَقَن
۱۸۳۷ قَدِّ او و رَنگِ او و شَکلِ او یک به یک واگفت از گیسو و رو
۱۸۳۸ حِلْیِه‌هایِ روحِ او را هم نِمود از صِفات و از طَریقه وْ جا و بود
۱۸۳۹ حِلْیِهٔ تَنْ هَمچو تَنْ عاریَّتی‌ست دل بر آن کَم نِهْ که آن یک ساعتی‌ست
۱۸۴۰ حلیهٔ روحِ طبیعی هم فَناست حِلْیِهٔ آن جانْ طَلَب کان بر سَماست
۱۸۴۱ جسمِ او هَمچون چراغی بر زمین نورِ او بالایِ سَقْفِ هفتُمین
۱۸۴۲ آن شُعاعِ آفتاب اَنْدَر وُثاق قُرصِ او اَنْدَر چهارم چارْطاق
۱۸۴۳ نَقْشِ گُل در زیرِبینی بَهرِ لاغ بویِ گُل بر سَقْف و ایوانِ دِماغ
۱۸۴۴ مَردِ خُفته در عَدَن دیده فَرَق عکسِ آن بر جسمْ افتاده عَرَق
۱۸۴۵ پیرهَن در مصرْ رَهْنِ یک حَریص پُر شُده کَنْعان زِ بویِ آن قَمیص
۱۸۴۶ بَر نِبِشتَند آن زمانْ تاریخ را از کَباب آراستَند آن سیخ را
۱۸۴۷ چون رَسید آن وَقت و آن تاریخْ راست زاده شُد آن شاه و نَرْدِ مُلْک باخت
۱۸۴۸ از پَسِ آن سال‌ها آمد پَدید بوالْحَسَن بَعدِ وَفاتِ بایَزید
۱۸۴۹ جُملهٔ خوهایِ او زِامْساک وجود آن‌چُنان آمد که آن شَهْ گفته بود
۱۸۵۰ لوحِ مَحْفوظ است او را پیشوا از چه مَحْفوظ است؟ مَحْفوظ از خَطا
۱۸۵۱ نه نُجوم است و نه رَمْل است و نه خواب وحی حق والله اعلم بالصواب
۱۸۵۲ از پِیِ روپوشِ عامه در بَیان وَحْیِ دل گویند آن را صوفیان
۱۸۵۳ وَحْیِ دل گیرش که مَنْظَرگاهِ اوست چون خَطا باشد چو دلْ آگاهِ اوست؟
۱۸۵۴ مُؤمِنا یَنْظُرْ بِنُورِ اللهْ شُدی از خَطا و سَهْو ایمِن آمدی

#دکلمه_مثنوی

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *