مثنوی مولانا – دفتر چهارم – بخش ۷۸ – جواب گفتنِ مُصْطَفی عَلَیْه‌السَّلام اِعْتراض کُننده را

 

۲۰۸۰ در حُضورِ مُصْطَفایِ قَندخو چون زِ حَد بُرد آن عَرَب از گفت و گو
۲۰۸۱ آن شَهِ وَالنَّجْم و سُلطانِ عَبَسْ لب گَزید آن سَردْ دَم را گفت بَسْ
۲۰۸۲ دَست می‌زد بَهرِ مَنْعَش بر دَهان چند گویی پیشِ دانایِ نَهان؟
۲۰۸۳ پیشِ بینا بُرده‌یی سَرگینِ خُشک که بِخَر این را به جایِ نافِ مُشک؟
۲۰۸۴ بَعْر را ای گَنده‌مغزِ گنده‌مُخ زیرِ بینی بِنْهی و گویی که اُخ؟
۲۰۸۵ اُخْ اُخی بَرداشتی ای گیجِ گاج تا که کالایِ بَدَت یابد رَواج؟
۲۰۸۶ تا فَریبی آن مَشامِ پاک را آن چَریده‌یْ گُلْشَنِ اَفْلاک را؟
۲۰۸۷ حِلْمِ او خود را اگر چه گول ساخت خویشتن را اندکی باید شناخت
۲۰۸۸ دیگ را گَر باز مانْد امشب دَهَن گربه را هم شَرْم باید داشتن
۲۰۸۹ خویشتن گَر خُفته کرد آن خوبْ فَر سَخت بیدار است دَسْتارَش مَبَر
۲۰۹۰ چند گویی ای لَجوجِ بی‌صَفا این فُسونِ دیو پیشِ مُصْطَفی؟
۲۰۹۱ صد هزاران حِلْم دارند این گروه هر یکی حِلْمی از آن‌ها صد چو کوه
۲۰۹۲ حِلْمَشان بیدار را اَبْلَه کُند زیرکِ صد چَشم را گُمرَه کُند
۲۰۹۳ حِلْمَشان هَمچون شَرابِ خوبِ نَغْز نَغزْ نَغْزَک بَر رَوَد بالایِ مَغز
۲۰۹۴ مَست را بینْ زان شرابِ پُر شِگِفت هَمچو فَرزین مَست کَژْ رفتن گرفت
۲۰۹۵ مَردِ بُرنا زان شرابِ زودگیر در میانِ راه می‌اُفتَد چو پیر
۲۰۹۶ خاصه این باده که از خُمِّ بَلی‌ست نه مِیی که مَستیِ او یک شبی‌ست
۲۰۹۷ آن کِه آن اَصْحابِ کَهْف از نُقل و نَقل سیصد و نُه سال گُم کردند عقل
۲۰۹۸ زان زنانِ مصرْ جامی خورده‌اند دَست‌ها را شَرحَه شَرحَه کرده‌اند
۲۰۹۹ ساحِران هم سُکْرِ موسی داشتند دار را دِلْدارْ می‌اِنْگاشتند
۲۱۰۰ جَعفرِ طَیّار زان مِیْ بود مَست زان گِرو می‌کرد بی‌خود پا و دَست

#دکلمه_مثنوی

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *