مثنوی مولانا – دفتر دوّم – بخش ۱۷ – شِکایَت کردنِ اَهلِ زندان پیشِ وکیلِ قاضی از دستِ آن مُفْلِس

 

۶۱۶ با وَکیلِ قاضیِ اِدْراک‌مَنْد اَهلِ زندان در شِکایَت آمدند
۶۱۷ که سلامِ ما به قاضی بَر کُنون بازگو آزارِ ما زین مَردِ دون
۶۱۸ کَنْدَرین زندان بِمانْد او مُسْتَمِر یاوه‌تاز و طَبْل‌خوار است و مُضِر
۶۱۹ چون مگس حاضر شود در هر طَعام از وَقاحَت، بی‌صَلا و بی‌سلام
۶۲۰ پیشِ او هیچ است لوتِ شَصت کَس کَر کُند خود را اگر گوییش بَسْ
۶۲۱ مَردِ زندان را نَیایَد لُقمه‌یی وَرْ به صد حیلَت گُشایَد طُعْمه‌‌یی
۶۲۲ در زمانْ پیش آید آن دوزخْ گِلو حُجَّتَش این که خدا گفتا کُلو
۶۲۳ زین چُنین قَحْطِ سه ساله دادْ داد ظِلِّ مولانا اَبَد پاینده باد
۶۲۴ یا زِ زندان تا رَوَد این گاوْمیش یا وَظیفه کُن زِ وَقْفی لُقمه‌ایش
۶۲۵ ای زِ تو خوش هم ذُکور و هم اِناث داد کُن، اَلْمُسْتَغاثْ اَلْمُسْتَغاث
۶۲۶ سویِ قاضی شُد وَکیلِ بانَمَک گفت با قاضی شِکایَت یَک به یَک
۶۲۷ خواندْ او را قاضی از زندان به پیش پَس تَفَحُّص کرد از اَعْیانِ خویش
۶۲۸ گشت ثابت پیشِ قاضی آن همه که نِمودند از شِکایَت آن رَمه
۶۲۹ گفت قاضی خیز ازین زندان بُرو سویِ خانه‌یْ مُرده ریگِ خویش شو
۶۳۰ گفت خان و مانِ من اِحْسانِ توست هَمچو کافِر جَنَّتَم زندانِ توست
۶۳۱ گَر زِ زندانم بِرانی تو به رَد خود بِمیرم من زِ تَقصیریّ و کَد
۶۳۲ هَمچو اِبْلیسی که می‌گفت ای سلام رَبِّ اَنْظِرْنی اِلی یَوْمِ الْقیام
۶۳۳ کَنْدَرین زندانِ دنیا من خوشَم تا که دُشمن‌زادگان را می‌کُشَم
۶۳۴ هر کِه او را قوتِ ایمانی بُوَد وَزْ برایِ زادِ رَهْ نانی بُوَد
۶۳۵ می‌سِتانَم گَهْ به مَکْر و گَهْ به ریو تا بَرآرَند از پشیمانی غَریو
۶۳۶ گَهْ به درویشی کُنم تَهدیدَشان گَهْ به زُلْف و خالْ بَندَم دیدَشان
۶۳۷ قوتِ ایمانی دَرین زندان کَم است وان که هست از قَصدِ این سگ در خَم است
۶۳۸ از نماز و صَوْم و صد بیچارگی قوتِ ذوق آید، بَرَد یک‌بارگی
۶۳۹ اَسْتَعیذُ اللهَ مِنْ شَیطانِهِ قَدْ هَلَکْنا، آهِ مِنْ طُغیانِهِ
۶۴۰ یک سگ است و در هزاران می‌رَوَد هر کِه در وِیْ رفت او، او می‌شود
۶۴۱ هر کِه سَردت کرد، می‌دان کو دَروست دیوْ پنهان گشته اَنْدر زیرِ پوست
۶۴۲ چون نَیابَد، صورت آید در خیال تا کَشانَد آن خیالَتْ در وَبال
۶۴۳ گَهْ خیالِ فُرجه و گاهی دُکان گَهْ خیالِ عِلْم و گاهی خان و مان
۶۴۴ هان بِگو لا حَوْل‌ها اَنْدر زمان از زبانْ تنها نه، بَلْک از عینِ جان

دکلمه_مثنوی

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *