مثنوی مولانا – دفتر دوّم – بخش ۶ – حِکایَت مشورت کردنِ خدایْ تعالی در ایجادِ خَلْق
۱۷۲ | مَشورت میرفت در ایجادِ خَلق | جانشان در بَحرِ قُدرت تا به حَلْق | |
۱۷۳ | چون مَلایِک مانِعِ آن میشُدند | بر مَلایِکْ خُفْیه خُنْبَک میزدند | |
۱۷۴ | مُطَّلِع بر نَقْشِ هر کِه هست شُد | پیش ازان کین نَفْسِ کُلْ پابَست شُد | |
۱۷۵ | پیشتَر زَافْلاکْ کیوان دیدهاند | پیشتَر از دانهها، نان دیدهاند | |
۱۷۶ | بیدِماغ و دل، پُر از فِکرَت بُدند | بیسپاه و جنگْ بر نُصْرت زدند | |
۱۷۷ | آن عِیانْ نِسْبَت به ایشان فِکْرَت است | وَرْنَه خود نِسبَت به دُورانْ رؤیت است | |
۱۷۸ | فِکرَت از ماضیّ و مُستَقبَل بُوَد | چون ازین دو رَست، مُشکل حَل شود | |
۱۷۹ | دیده چون بیکَیْفْ، هر باکَیْف را | دیده پیش از کان، صحیح و زَیْف را | |
۱۸۰ | پیشتَر از خِلقَتِ انگورها | خورده مِیْها و نِموده شورها | |
۱۸۱ | در تَموزِ گَرم میبینند دَیْ | در شُعاعِ شَمسْ میبینند فَی | |
۱۸۲ | در دلِ انگورْ مِیْ را دیدهاند | در فَنایِ مَحضْ شَی را دیدهاند | |
۱۸۳ | آسْمان در دَوْرِ ایشان جُرعهنوش | آفتاب از جودَشان زَربَفتپوش | |
۱۸۴ | چون از ایشان مُجتَمِع بینی دو یار | هم یکی باشند و هم ششصد هزار | |
۱۸۵ | بر مِثالِ موجها اَعدادَشان | در عَدَد آورده باشد بادَشان | |
۱۸۶ | مُفتَرِق شد آفتابِ جانها | در دَرونِ روزَنِ اَبْدانِ ما | |
۱۸۷ | چون نظر در قُرص داری خود یکیست | وان کِه شد مَحجوبِ اَبْدانْ در شکیست | |
۱۸۸ | تَفرقه در روحِ حیوانی بُوَد | نَفسِ واحد، روحِ انسانی بُوَد | |
۱۸۹ | چون که حَقْ رَشَّ عَلَیهِمْ نُورَهُ | مُفْتَرِق هرگز نگردد نورِ او | |
۱۹۰ | یک زمان بُگذار ای هَمرَه مَلال | تا بگویم وَصفِ خالی زان جَمال | |
۱۹۱ | در بیان نایَد جَمالِ حالِ او | هر دو عالَم چیست؟ عکسِ خالِ او | |
۱۹۲ | چون که من از خالِ خوبَش دَم زَنَم | نُطْق میخواهد که بِشکافَد تَنَم | |
۱۹۳ | همچو موری اَنْدَرین خَرمَن خَوشَم | تا فُزون از خویشْ باری میکَشَم |
دکلمه_مثنوی
با سلام و احترام ، اگر براى هر حكايت توضيحات بنويسيد خيلى عالى مى باشد. ممنون