مثنوی مولانا – دفتر دوّم – بخش ۷ – بَسته شدنِ تَقریرِ مَعنیِ حِکایَتْ به سَبَبِ مَیْلِ مُستَمِع به اِستِماعِ ظاهرِ صورتِ حِکایَت
۱۹۴ | کِی گُذارد آنکه رَشکِ روشنیست | تا بگویم آنچه فَرض و گفتنیست؟ | |
۱۹۵ | بَحرْ کَفْ پیش آرَد و سَدّی کُند | جَر کُند، وَزْ بَعدِ جَر مَدّی کُند | |
۱۹۶ | این زمان بِشنو چه مانِع شُد، مگر | مُستَمِع را رفت دلْ جایِ دِگَر | |
۱۹۷ | خاطِرَش شُد سویِ صوفیِّ قُنُق | اَنْدَر آن سودا فُرو شُد تا عُنُق | |
۱۹۸ | لازم آمد باز رفتن زین مَقال | سوی آن افسانه بَهرِ وَصفِ حال | |
۱۹۹ | صوفی آن صورت مَپِندار ای عزیز | هَمچو طِفلان تا کِی از جَوْز و مَویز؟ | |
۲۰۰ | جسم ما جَوْز و مویز است ای پسر | گَر تو مَردی، زین دو چیز اَنْدَر گُذَر | |
۲۰۱ | وَرْ تو اَنْدَر نَگذری، اِکْرامِ حَق | بُگذَرانَد مَر تو را از نُه طَبَق | |
۲۰۲ | بِشنو اکنون صورتِ اَفسانه را | لیکْ هین از کَهْ جُدا کُن دانه را |
دکلمه_مثنوی
دیدگاه خود را ثبت کنید
آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!