مثنوی مولانا – دفتر دوّم – بخش ۶۵ – باز تَقریر کردنِ مُعاویه با اِبْلیسْ مَکْرِ او را
۲۶۵۹ | گفت امیر او را که اینها راست است | لیکْ بَخشِ تو ازینها کاست است | |
۲۶۶۰ | صد هزاران را چو من تو رَهْ زَدی | حُفره کردی، در خَزینه آمدی | |
۲۶۶۱ | آتشی، از تو نَسوزم چاره نیست | کیست کَزْ دستِ تو جامَهش پاره نیست؟ | |
۲۶۶۲ | طَبْعَت ای آتش چو سوزانیدنیست | تا نَسوزانی تو چیزی، چاره نیست | |
۲۶۶۳ | لَعْنَت این باشد که سوزانَت کُند | اوسْتادِ جُمله دُزدانَت کُند | |
۲۶۶۴ | با خدا گفتی شَنیدی، رو به رو | من چه باشم پیشِ مَکْرَت ای عَدو؟ | |
۲۶۶۵ | مَعْرِفَتهایِ تو چون بانگِ صَفیر | بانگِ مُرغان است، لیکِن مُرغگیر | |
۲۶۶۶ | صد هزاران مُرغ را آن رَهْ زدهست | مُرغْ غِرّه کآشْنایی آمدهست | |
۲۶۶۷ | در هوا چون بِشْنَود بانگِ صَفیر | از هوا آید شود، اینجا اسیر | |
۲۶۶۸ | قومِ نوح از مَکْرِ تو در نوحهاَند | دلْ کباب و سینه شَرحه شَرحهاَند | |
۲۶۶۹ | عاد را تو باد دادی در جهان | دَرفَکَندی در عَذاب و اَنْدُهان | |
۲۶۷۰ | از تو بود آن سنگسارِ قومِ لوط | در سیاه آبه زِ تو خوردَند غوط | |
۲۶۷۱ | مَغزِ نِمْرود از تو آمد ریخته | ای هزاران فِتْنهها اَنْگیخته | |
۲۶۷۲ | عقلِ فرعونِ ذَکیِّ فیلسوف | کور گشت از تو، نَیابید او وقوف | |
۲۶۷۳ | بولَهَب هم از تو نااَهْلی شُده | بوالْحَکَم هم از تو بوجَهْلی شُده | |
۲۶۷۴ | ای بَرین شطرنج بَهرِ یاد را | مات کرده صد هزار اُستاد را | |
۲۶۷۵ | ای زِ فَرزینبَندهایِ مُشکِلَت | سوخته دلها، سِیَه گشته دِلَت | |
۲۶۷۶ | بَحْرِ مَکْری تو، خَلایِق قطرهیی | تو چو کوهی، وین سُلَیمان ذَرّهیی | |
۲۶۷۷ | کِی رَهَد از مَکْرِ تو ای مُخْتَصِم؟ | غَرقِ طوفانیم اِلّٰا مَنْ عَصِم | |
۲۶۷۸ | بَسْ سِتارهیْ سَعْد از تو مُحْتَرِق | بَسْ سپاه و جمع از تو مُفْتَرِق |
دکلمه_مثنوی
دیدگاه خود را ثبت کنید
آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!