مثنوی مولانا – دفتر دوّم – بخش ۷۰ – باز جُستنِ مُعاویه حقیقتِ غَرَض را از اِبْلیس
۲۷۳۸ | گفت غیرِ راستی نَرْهانَدَت | دادْ سویِ راستی میخوانَدَت | |
۲۷۳۹ | راست گو، تا وارَهی از چَنگِ من | مَکْر نَنْشانَد غُبارِ جنگِ من | |
۲۷۴۰ | گفت چون دانی دروغ و راست را | ای خیال اَنْدیشِ پُر اندیشهها؟ | |
۲۷۴۱ | گفت پیغامبر نِشانی داده است | قَلْب و نیکو را مِحَک بنْهاده است | |
۲۷۴۲ | گفته است اَلْکِذْبُ رَیْبٌ فِی الْقُلوب | گفت اَلصِّدْقُ طُمَأْنینٌ طَروب | |
۲۷۴۳ | دل نیارامَد ز گفتارِ دروغ | آب و روغن هیچ نَفْروزَد فُروغ | |
۲۷۴۴ | در حَدیثِ راستْ آرامِ دل است | راستیها دانهٔ دامِ دل است | |
۲۷۴۵ | دل مگر رَنْجور باشد بَد دَهان | که نَدانَد چاشْنیِّ این و آن | |
۲۷۴۶ | چون شود از رنج و عِلَّت دلْ سَلیم | طَعْمِ کذْب و راست را باشد عَلیم | |
۲۷۴۷ | حِرصِ آدمْ چون سویِ گندم فُزود | از دلِ آدم سَلیمی را رُبود | |
۲۷۴۸ | پس دروغ و عِشوهاَت را گوش کرد | غِرِّه گشت و زَهرِ قاتلْ نوش کرد | |
۲۷۴۹ | کَزْدُم از گندم ندانست آن نَفَس | میپَرَد تَمییز از مَستِ هَوَس | |
۲۷۵۰ | خَلْقْ مَستِ آرزواَند و هوا | زان پَذیرایَند دَستانِ تو را | |
۲۷۵۱ | هر کِه خود را از هوا خو باز کرد | چَشمِ خود را آشنایِ راز کرد |
دکلمه_مثنوی
دیدگاه خود را ثبت کنید
آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!