مثنوی مولانا – دفتر دوّم – بخش ۷۲ – به اِقْرار آوردنِ مُعاویه اِبْلیس را

 

۲۷۶۴ تو چرا بیدار کردی مَر مرا؟ دشمنِ بیداری‌یی تو ای دَغا
۲۷۶۵ همچو خَشْخاشی، همه خواب آوَری هَمچو خَمْری، عقل و دانش را بَری
۲۷۶۶ چارْمیخَت کرده‌ام، هین راست گو راست را دانم، تو حیلَت‌ها مَجو
۲۷۶۷ من زِ هر کَس آن طَلَب دارم که او صاحبِ آن باشد اَنْدَر طَبْع و خو
۲۷۶۸ من زِ سِرکه می‌نَجویَم شِکَّری مَر مُخَنَّث را نگیرم لشکری
۲۷۶۹ هَمچو گَبْرانْ من نَجویَم از بُتی کو بُوَد حَق یا خود از حَق آیَتی
۲۷۷۰ من زِ سَرگین می‌نَجویَم بویِ مُشک من در آبِ جو نَجویَم خِشْتِ خُشک
۲۷۷۱ من زِ شیطان این نَجویَم کوست غیر کو مرا بیدار گرداند به خیر
۲۷۷۲ گفت بسیار آن بلیس از مَکْر و غَدْر میر ازو نَشْنید، کرد اِسْتیز و صَبر

دکلمه_مثنوی

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *