مثنوی مولانا – دفتر دوّم – بخش ۷۵ – تَتِمّهٔ اِقْرارِ اِبْلیس به مُعاویه مَکْرِ خود را

 

۲۷۸۸ پس عَزازیلَش بِگُفت ای میرِ راد مَکْرِ خود اَنْدَر میان باید نَهاد
۲۷۸۹ گَر نمازت فَوْت می‌شُد آن زمان می‌زَدی از دَردِ دلْ آه و فَغان
۲۷۹۰ آن تَأسُّف، وان فَغان و آن نیاز دَرگُذشتی از دو صد ذِکْر و نماز
۲۷۹۱ من تو را بیدار کردم از نِهیب تا نَسوزانَد چُنان آهی حِجاب
۲۷۹۲ تا چُنان آهی نباشد مَر تو را تا بِدان راهی نباشد مَر تو را
۲۷۹۳ من حَسودم، از حَسَد کردم چُنین من عَدوَّم، کارِ من مَکْر است و کین
۲۷۹۴ گفت اکنون راست گفتی، صادقی از تو این آید، تو این را لایقی
۲۷۹۵ عنکبوتی تو، مگس داری شِکار من نِیَم ای سگ مگس، زَحمَت مَیار
۲۷۹۶ بازِ اِسْپیدَم، شکارم شَهْ کُند عنکبوتی کِی به گِردِ ما تَنَد؟
۲۷۹۷ رو مگس می‌گیر تا توانی، هَلا سویِ دوغی زن مگس‌ها را صَلا
۲۷۹۸ وَرْ بِخوانی تو به سویِ اَنْگَبین هم دروغ و دوغ باشد آن یَقین
۲۷۹۹ تو مرا بیدار کردی، خواب بود تو نِمودی کَشتی، آن گرداب بود
۲۸۰۰ تو مرا در خیر زان می‌خوانْدی تا مرا از خیرِ بهتر رانْدی

دکلمه_مثنوی

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *