مثنوی مولانا – دفتر دوّم – بخش ۷۹ – اندیشیدنِ یکی از صَحابه به اِنْکار که رَسول چرا سَتّاری نمی‌کُند؟

 

۲۸۹۶ تا یکی یاری زِ یارانِ رَسول در دِلَش اِنْکار آمد زان نُکول
۲۸۹۷ که چُنین پیرانِ با شَیْب و وَقار می‌کُندْشان این پَیَمبَر شَرمسار
۲۸۹۸ کو کَرَم؟ کو سِتْرپوشی؟ کو حَیا؟ صد هزاران عَیْب پوشَند اَنْبیا
۲۸۹۹ باز در دل زود اِسْتِغْفار کرد تا نگردد زِاعْتِراضْ او رویْ‌زَرد
۲۹۰۰ شومیِ یاریِّ اَصْحابِ نِفاق کرد مؤمن را چو ایشان زشت و عاق
۲۹۰۱ باز می‌زارید کِی عَلّامِ سِرّ مَر مرا مَگْذار بر کُفْران مُصِر
۲۹۰۲ دل به دَستَم نیست همچون دیدِ چَشم وَرْنه دل را سوزَمی این دَمْ زِ خشم
۲۹۰۳ اَنْدَرین اندیشه خوابَش دَررُبود مسجدِ ایشانْش پُر سَرگین نِمود
۲۹۰۴ سنگ‌هاش اَنْدَر حَدَث جایِ تَباه می‌دَمید از سنگ‌ها دودِ سیاه
۲۹۰۵ دود در حَلْقَش شُد و حَلْقَش بِخَست از نِهیبِ دودِ تَلْخ از خواب جَست
۲۹۰۶ در زمان در رو فُتاد و می‌گِریست کِی خدا این‌ها نِشانِ مُنْکِری‌ست
۲۹۰۷ خِلْم بهتر از چُنین حِلْم ای خدا که کُند از نورِ ایمانم جُدا
۲۹۰۸ گَر بِکاوی کوششِ اَهْلِ مَجاز تو به تو گَنده بُوَد هَمچون پیاز
۲۹۰۹ هر یکی از یِکدِگَر بی‌مَغزتَر صادقان را یک زِ دیگر نَغْزتَر
۲۹۱۰ صد کَمَر آن قوم بَسته بر قَبا بَهرِ هَدْمِ مسجدِ اَهْلِ قُبا
۲۹۱۱ هَمچو آن اَصْحابِ فیل اَنْدَر حَبَش کعبه‌یی کردند، حَقْ آتش زَدَش
۲۹۱۲ قَصْدِ کعبه ساختند از اِنْتِقام حالَشان چون شُد؟ فرو خوان از کَلام
۲۹۱۳ مَر سِیَه‌رویانِ دین را خود جِهاز نیست اِلّٰا حیلَت و مَکْر و سِتیز
۲۹۱۴ هر صَحابی دید زان مَسجد نِشان واقعه، تا شُد یَقینْشان سِرِّ آن
۲۹۱۵ واقِعات اَرْ باز گویم یک به یک تا یَقین گردد صَفا بر اَهْلِ شَک
۲۹۱۶ لیکْ می‌تَرسَم زِ کشفِ رازَشان نازنینانَند و زیبَد نازَشان
۲۹۱۷ شَرعْ بی‌تَقلید می‌پَذْرُفته‌اند بی مِحَک آن نَقْد را بِگْرفته‌اند
۲۹۱۸ حِکْمَتِ قرآن چو ضاله‌یْ مؤمن است هر کسی در ضالهٔ خود موقِن است

دکلمه_مثنوی

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *