مثنوی مولانا – دفتر دوّم – بخش ۸۰ – قِصّهٔ آن شَخص که اُشتُرِ ضالّهٔ خود میجُست و میپُرسید
۲۹۱۹ | اُشتُری گُم کردی و جُستیش چُست | چون بیابی، چون ندانی کآنِ توست؟ | |
۲۹۲۰ | ضاله چِه بْوَد؟ ناقهٔ گُم کردهیی | از کَفَت بُگْریخته در پَردهیی | |
۲۹۲۱ | آمده در بار کردن کاروان | اُشتُرِ تو زان میان گشته نَهان | |
۲۹۲۲ | میدَوی این سو و آن سو خُشکلَب | کاروان شُد دور و نزدیک است شب | |
۲۹۲۳ | رَخْت مانده در زمین در راهِ خَوْف | تو پِیِ اُشتُر دَوان گشته به طَوْف | |
۲۹۲۴ | کِی مسلمانان کِه دیدهست اُشتُری | جَسته بیرون بامْداد از آخُری؟ | |
۲۹۲۵ | هر کِه بَرگوید نِشان از اُشتُرم | مُژدگانی میدَهَم چندین دِرَم | |
۲۹۲۶ | باز میجویی نِشان از هر کسی | ریش خَندَت میکُند زین هر خَسی | |
۲۹۲۷ | کُاشْتُری دیدیم میرفت این طَرَف | اُشتُری سُرخی به سویِ آن عَلَف | |
۲۹۲۸ | آن یکی گوید بُریده گوش بود | وان دِگَر گوید جُلَش مَنْقوش بود | |
۲۹۲۹ | آن یکی گوید شُتُر یک چَشم بود | وان دِگَر گوید زِ گَر بیپَشْم بود | |
۲۹۳۰ | از برایِ مُژدگانی صد نِشان | از گِزافه هر خَسی کرده بَیان |
دکلمه_مثنوی
دیدگاه خود را ثبت کنید
آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!