مثنوی مولانا – دفتر دوّم – بخش ۸۱ – مُتَرَدِّد شدن در میانِ مَذهبهایِ مخالف و بیرونشو و مَخْلَص یافتن
۲۹۳۱ | همچُنان که هرکسی در مَعرِفَت | میکُند موصوفِ غَیبی را صِفَت | |
۲۹۳۲ | فلسفی از نوعِ دیگر کرده شرح | باحِثی مَر گفتِ او را کرده جَرْح | |
۲۹۳۳ | وان دِگَر در هر دو طَعْنه میزَنَد | وان دِگَر از زَرْق جانی میکَند | |
۲۹۳۴ | هریک از رَهْ این نِشانها زان دَهَند | تا گُمان آید که ایشان زان دِهَْاند | |
۲۹۳۵ | این حقیقت دان، نه حَقاَند این همه | نه، به کُلّی گُمرَهانَند این رَمه | |
۲۹۳۶ | زانکه بیحَقْ باطِلی نایَد پَدید | قَلْب را اَبْله به بویِ زَر خرید | |
۲۹۳۷ | گَر نبودی در جهانْ نَقْدی رَوان | قَلْبها را خَرج کردن کِی توان؟ | |
۲۹۳۸ | تا نباشد راست، کِی باشد دروغ؟ | آن دروغ از راست میگیرد فُروغ | |
۲۹۳۹ | بر امیدِ راست، کَژْ را میخَرَند | زَهْر در قَنْدی رَوَد، آنگَه خورَند | |
۲۹۴۰ | گَر نباشد گندمِ مَحْبوبنوش | چه بَرَد گندمنِمایِ جوفُروش؟ | |
۲۹۴۱ | پس مگو کین جُمله دَمها باطِلاَند | باطِلان بر بویِ حَقْ دامِ دلاَند | |
۲۹۴۲ | پس مگو جُمله خیال است و ضَلال | بیحقیقت نیست در عالَمْ خیال | |
۲۹۴۳ | حَقْ شبِ قَدْر است در شبها نَهان | تا کُند جانْ هر شبی را اِمتِحان | |
۲۹۴۴ | نه همه شبها بُوَد قَدْر ای جوان | نه همه شبها بُود خالی ازان | |
۲۹۴۵ | در میانِ دَلْقپوشانْ یک فَقیر | اِمْتِحان کُن، وانکه حَق است آن بگیر | |
۲۹۴۶ | مؤمنِ کَیِّس مُمَیِّز کو که تا | باز دانَد حیزکان را از فَتیٰ؟ | |
۲۹۴۷ | گَرنه مَعیوبات باشد در جهان | تاجِران باشند جُمله اَبْلَهان | |
۲۹۴۸ | پس بُوَد کالاشِناسی سَخْت سَهْل | چون که عَیْبی نیست، چه نااَهْل و اَهْل | |
۲۹۴۹ | وَرْ همه عَیْب است، دانش سود نیست | چون همه چوب است، اینجا عود نیست | |
۲۹۵۰ | آنکه گوید جُمله حَقاَند، اَحمقیست | وانکه گوید جُمله باطِل، او شَقیست | |
۲۹۵۱ | تاجرانِ اَنْبیا کردند سود | تاجرانِ رنگ و بو، کور و کَبود | |
۲۹۵۲ | مینِمایَد مارْ اَنْدَر چَشمْ مال | هردو چَشمِ خویش را نیکو بِمال | |
۲۹۵۳ | مَنْگَر اَنْدَر غِبْطهٔ این بَیْع و سود | بِنْگَر اَنْدَر خُسْرِ فرعون و ثَمود | |
۲۹۵۴ | اَنْدَرین گَردون مُکَرَّر کُن نَظَر | زانکه حَق فَرمود ثُمَّ ارْجِعْ بَصَر |
دکلمه_مثنوی
تعقیب
[…] مولانا از مضمون آن در مثنوی بدینگونه اقتباس نموده است:(دفتر دوم بخش۸۱ بیت ۲۹۴۶) مؤمن کَیَّس مُمَیَّز کو که تا باز دانَد حیزکان را […]
دیدگاه خود را ثبت کنید
آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!