مثنوی مولانا – دفتر دوّم – بخش ۸۴ – بیان آن که در هر نَفْسی فِتْنهٔ مَسجدِ ضِرار هست
۳۰۲۴ | چون پَدید آمد که آن مَسجد نبود | خانهٔ حیلَت بُد و دامِ جُهود | |
۳۰۲۵ | پس نَبی فرمود کآن را بَرکَنَند | مَطْرحهیْ خاشاک و خاکستر کُنند | |
۳۰۲۶ | صاحبِ مَسجد چو مَسجد قَلْب بود | دانهها بر دام ریزی، نیست جود | |
۳۰۲۷ | گوشت کَنْدَر شَستِ تو ماهیرُباست | آن چُنان لُقمه نه بَخشِش، نه سَخاست | |
۳۰۲۸ | مَسجدِ اَهْلِ قُبا کان بُد جَماد | آنچه کُفوِ او نَبُد، راهش نداد | |
۳۰۲۹ | در جَمادات این چُنین حیفی نرفت | زد در آن ناکُفْو امیرِ داد نَفْت | |
۳۰۳۰ | پس حَقایق را که اَصْلِ اَصْلهاست | دان که آن جا فَرقها و فَصلهاست | |
۳۰۳۱ | نه حَیاتَش چون حیاتِ او بُوَد | نه مَماتَش چون مَماتِ او بُوَد | |
۳۰۳۲ | گورِ او هرگز چو گورِ او مَدان | خود چه گویم حالِ فَرقِ آن جهان | |
۳۰۳۳ | بر مِحَک زن کارِ خود ای مَردِ کار | تا نَسازی مَسجدِ اَهْلِ ضِرار | |
۳۰۳۴ | بَس در آن مَسجدکُنان تَسْخَر زدی | چون نَظَر کردی، تو خود زیشان بُدی |
دکلمه_مثنوی
دیدگاه خود را ثبت کنید
آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!