مثنوی مولانا – دفتر ششم – بخش ۳۳ – حِکایَت در تَقْریرِ همین سُخَن

 

۱۱۲۱ آن یکی اَسبی طَلَب کرد از امیر گفت رو آن اسبِ اَشْهَب را بگیر
۱۱۲۲ گفت آن را من نخواهم گفت چون؟ گفت او واپَسْ‌رواست و بَسْ حَرون
۱۱۲۳ سختْ پَسْ پَسْ می‌رَوَد او سویِ بُن گفت دُمَّش را به سویِ خانه کُن
۱۱۲۴ دُمِّ این اُسْتورِ نَفْسَت شَهْوت است زین سَبَب پَسْ پَسْ رَوَد آن خودْپَرَست
۱۱۲۵ شَهْوتِ او را که دُمّ آمد زِ بُن ای مُبَدِّل شَهْوَتِ عُقْبیش کُن
۱۱۲۶ چون بِبَندی شَهْوَتَش را از رَغیف سَر کُند آن شَهْوت از عقلِ شَریف
۱۱۲۷ هَمچو شاخی که بِبُری از درخت سَر کُند قُوَّت زِ شاخِ نیک‌بَخْت
۱۱۲۸ چون که کردی دُمِّ او را آن طَرَف گَر رَوَد پَسْ پَسْ رَوَد تا مُکْتَنَف
۱۱۲۹ حَبَّذا اَسْبان رامِ پیش‌رو نه سِپَس‌رو نه حَرونی را گِرو
۱۱۳۰ گَرم‌رو چون جسمِ موسیِّ کَلیم تا به بَحْرَیْنَش چو پَهْنای گِلیم
۱۱۳۱ هست هفصدساله راهِ آن حُقُب که بِکَرد او عَزْم در سَیْران حُب
۱۱۳۲ هِمَّتِ سَیْرِ تَنَش چون این بُوَد سَیْرِ جانَش تا به عِلّییّن بُوَد
۱۱۳۳ شَهْسواران در سِباقَت تاختند خَرْبَطان در پایِگَهْ انداختند

#دکلمه_مثنوی

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *