مثنوی مولانا – دفتر ششم – بخش ۳۶ – دَر آمَدنِ مُصْطَفی عَلَیْهِ‌السَّلام از بَهرِ عِیادَتِ هِلالْ در سُتورگاهِ آن امیر و نَواختنِ مُصْطَفی هِلال را رَضِیَ اللهُ عَنْهُ

 

۱۱۷۷ رَفت پیغامبر به رَغْبَت بَهرِ او اَنْدَر آخُر وآمد اَنْدَرجُست و جو
۱۱۷۸ بود آخُر مُظْلِم و زشت و پَلید وین همه بَرخاست چون اُلْفَت رَسید
۱۱۷۹ بوی پیغامبر بِبُرد آن شیرِ نَر هم‌چُنان که بویِ یوسُف را پدر
۱۱۸۰ موجِبِ ایمان نباشد مُعْجزات بویِ جِنْسیَّت کُند جَذْبِ صِفات
۱۱۸۱ مُعْجزات از بَهرِ قَهْرِ دشمن است بویِ جِنْسیَّت پِیِ دلْ بُردن است
۱۱۸۲ قَهْر گردد دشمن امّا دوست نی دوست کِی گردد به بَسته گَردنی؟
۱۱۸۳ اَنْدَر آمد او زِ خواب از بویِ او گفت سَرگین‌دان دَرون زین گونه بو؟
۱۱۸۴ از میانِ پایِ اُسْتوران بِدید دامَنِ پاکِ رَسولِ بی‌نَدید
۱۱۸۵ پَسْ زِ کُنجِ آخُر آمد غَژْغَژان رویْ بر پایَش نَهاد آن پَهْلَوان
۱۱۸۶ پَسْ پَیَمبَر رویْ بر رویَش نَهاد بر سَر و بر چَشم و رویش بوسه داد
۱۱۸۷ گفت یا رَبّا چه پنهانْ گوهری ای غَریبِ عَرشْ چونی؟ خوش تَری؟
۱۱۸۸ گفت چون باشد خود آن شوریده خواب که دَر آیَد در دَهانَش آفتاب؟
۱۱۸۹ چون بُوَد آن تشنه‌یی کو گِلْ چَرَد آبْ بر سَر بِنْهَدَش خوش می‌بَرَد؟

#دکلمه_مثنوی

1 پاسخ

تعقیب

  1. […] گفت چون باشد خود آن شوریده خواب که دَر آیَد در دَهانَش آ… […]

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *