مثنوی مولانا – دفتر ششم – بخش ۴۷ – بارِ دیگر رُجوع کردن به قِصّهٔ صوفی و قاضی

 

۱۴۸۷ گفت صوفی در قِصاصِ یک قَفا سَر نَشایَد باد دادن از عَمی
۱۴۸۸ خِرقهٔ تسلیم اَنْدَر گردنم بر من آسان کرد سیلی خوردنم
۱۴۸۹ دید صوفی خَصْمِ خود را سَخت زار گفت اگر مُشتَش زَنَم من خَصْم‌وار
۱۴۹۰ او به یک مُشتَم بِریزَد چون رَصاص شاه فرماید مرا زَجْر و قِصاص
۱۴۹۱ خیمه ویران است و بِشْکَسته وَتَد او بَهانه می‌جُوَد تا دَر فُتَد
۱۴۹۲ بَهْرِ این مُرده دریغ آید دریغ که قِصاصَم اُفْتَد اَنْدَر زیرِ تیغ
۱۴۹۳ چون نمی‌توانست کَف بر خَصْم زَد عَزمَش آن شُد کِشْ سویِ قاضی بَرَد
۱۴۹۴ که تَرازویِ حَق است و کَیْله‌اَش مَخْلَص است از مَکْرِ دیو و حیله‌اَش
۱۴۹۵ هست او مِقْراضِ اَحْقاد و جِدال قاطِعِ جنگِ دو خَصْم و قیل و قال
۱۴۹۶ دیو در شیشه کُند اَفْسونِ او فِتْنه‌ها ساکِن کُند قانونِ او
۱۴۹۷ چون تَرازو دید خَصْمِ پُر طَمَع سَرکَشی بُگْذارَد و گردد تَبَع
۱۴۹۸ وَر تَرازو نیست گَر اَفْزون دَهیش از قِسَم راضی نگردد آگَهیش
۱۴۹۹ هست قاضی رَحمَت و دَفْعِ سِتیز قَطره‌یی از بَحْرِ عدلِ رَسْتخیز
۱۵۰۰ قَطره گرچه خُرد و کوتَه‌پا بُوَد لُطْفِ آبِ بَحْر ازو پیدا بُوَد
۱۵۰۱ از غُبار اَرْ پاک داری گِله را تو زِ یک قطره بِبینی دَجْله را
۱۵۰۲ جُزوها بر حالِ کُل‌ها شاهِد است تا شَفَق غَمّاز خورشید آمده ست
۱۵۰۳ آن قَسَم بر جسمِ اَحمَد رانْد حَق آنچه فَرموده‌ست کَلّا وَالشَّفَق
۱۵۰۴ مور بر دانه چرا لَرْزان بُدی گَر از آن یک دانه خَرمَن‌دان بُدی؟
۱۵۰۵ بر سَرِ حَرف آ که صوفی بی‌دل است در مُکافاتِ جَفا مُسْتَعْجِل است
۱۵۰۶ ای تو کرده ظُلْم‌ها چون خوشْ‌دلی؟ از تَقاضایِ مُکافی غافِلی؟
۱۵۰۷ یا فراموشَت شُده‌ست از کَرده‌هات که فُرو آویخت غَفلَت پَرده‌هات؟
۱۵۰۸ گَر نه خَصْمی هاسْتی اَنْدَر قَفات جِرمِ گَردونْ رَشک بُردی بر صَفات
۱۵۰۹ لیکْ مَحْبوسی برایِ آن حُقوق اندک اندک عُذْر می‌خواه از عُقوق
۱۵۱۰ تا به یکبارت نگیرد مُحْتَسِب آبِ خود روشن کُن اکنون با مُحِب
۱۵۱۱ رَفت صوفی سویِ آن سیلی‌زَنَش دست زَد چون مُدَّعی در دامَنَش
۱۵۱۲ اَنْدَر آوَرْدش بر قاضی کَشان کین خَر اِدْبار را بر خَر نِشان
۱۵۱۳ یا به زَخْمِ دِرّه او را دِهْ جَزا آن چُنان که رایِ تو بینَد سِزا
۱۵۱۴ کان که از زَجْرِ تو میرَد در دَمار بر تو تاوان نیست آن باشد جُبار
۱۵۱۵ در حَد و تَعْزیرِ قاضی هر کِه مُرد نیست بر قاضی ضَمان کو نیست خُرد
۱۵۱۶ نایِبِ حَقّ است و سایه‌یْ عَدلِ حَق آینه‌یْ هر مُسْتَحِّق و مُسْتَحَق
۱۵۱۷ کو اَدَب از بَهْرِ مَظْلومی کُند نه برایِ عِرض و خشم و دَخْلِ خَود
۱۵۱۸ چون برایِ حَقّ و روزِ آجِله‌ست گَر خطایی شُد دِیَت بر عاقِله‌ست
۱۵۱۹ آن کِه بَهرِ خود زَنَد او ضامِن است وان کِه بَهرِ حَق زَنَد او آمِن است
۱۵۲۰ گَر پدر زد مَر پسر را و بِمُرد آن پدر را خونْ‌بها باید شِمُرد
۱۵۲۱ زان که او را بَهرِ کارِ خویش زَد خِدمَتِ او هست واجب بر وَلَد
۱۵۲۲ چون مُعَلِّم زَد صَبی را شُد تَلَف بر مُعَلِّم نیست چیزی لا تَخَف
۱۵۲۳ کان مُعَلِّم نایِب اُفتاد و اَمین هَر امین را هست حُکْمَش هم چُنین
۱۵۲۴ نیست واجِبْ خِدمَتِ اُستا بَرو پَسْ نبود اُستا به زَجرَش کارْجو
۱۵۲۵ وَرْ پدر زَد او برایِ خود زَده ست لاجَرَم از خون بَها دادن نَرَست
۱۵۲۶ پَسْ خودی را سَر بِبُر ای ذوالْفَقار بی‌خودی شو فانی‌یی دَرویش‌وار
۱۵۲۷ چون شُدی بی‌خود هر آنچه تو کُنی ما رَمَیْتَ اِذْ رَمَیْتی ایمنی
۱۵۲۸ آن ضَمان بر حَق بُوَد نه بر اَمین هست تَفْصیلَش به فِقْه اَنْدَر مُبین
۱۵۲۹ هر دُکانی راست سودایی دِگَر مثنوی دُکّان فَقراست ای پسر
۱۵۳۰ در دکان کَفْشگَر چَرم است خوب قالِبِ کَفْش است اگر بینی تو چوب
۱۵۳۱ پیشِ بَزّازان قَز و اَدْکَن بُوَد بَهرِ گَزْ باشد اگر آهن بُوَد
۱۵۳۲ مثنویِّ ما دُکانِ وَحْدت است غیرِ واحد هرچه بینی آن بُت است
۱۵۳۳ بُتْ سُتودن بَهرِ دامِ عامه را هم‌چُنان دان کَالْغَرانیقُ الْعُلی
۱۵۳۴ خوانْدَش در سورهٔ وَالنَّجْم زود لیکْ آن فِتْنه بُد از سوره نبود
۱۵۳۵ جُمله کُفّار آن زمان ساجِد شُدند هم سِری بود آن که سَر بر دَر زدند
۱۵۳۶ بعد ازین حَرفی‌ست پیچاپیچ و دور با سُلَیمان باش و دیوان را مَشور
۱۵۳۷ هین حَدیثِ صوفی و قاضی بیار وان سِتَمکارِ ضَعیفِ زار زار
۱۵۳۸ گفت قاضی ثَبِّت الْعَرْش ای پسر تا بَرو نَقْشی کُنم از خیر و شَر
۱۵۳۹ کو زَنَنده؟ کو مَحَلِّ اِنْتِقام؟ این خیالی گشته است اَنْدَر سَقام
۱۵۴۰ شَرعْ بَهرِ زندگان و اَغْنیاست شَرعْ بر اَصْحابِ گورستان کجاست؟
۱۵۴۱ آن گروهی کَزْ فَقیری بی‌سَرَند صد جِهَت زان مُردگان فانی‌تَرَند
۱۵۴۲ مُرده از یک روست فانی در گَزَند صوفیان از صد جِهَت فانی شُدند
۱۵۴۳ مرگْ یک قَتل است و این سیصد هزار هر یکی را خونْ بَهایی بی‌شُمار
۱۵۴۴ گَرچه کُشت این قوم را حَقْ بارها ریخت بَهْرِ خون بَها اَنْبارها
۱۵۴۵ هَمچو جِرجیس‌اَند هر یک در سِرا کُشته گشته زنده گشته شصت بار
۱۵۴۶ کُشته از ذوقِ سِنانِ دادگَر می‌بِسوزَد که بِزَن زَخْمی دِگَر
۱۵۴۷ واللهْ از عشقِ وجودِ جانْ‌پَرَست کُشته بر قتلِ دُوُم عاشق‌تَراست
۱۵۴۸ گفت قاضی من قَضادارِ حَی اَم حاکِمِ اَصْحابِ گورستان کَی اَم؟
۱۵۴۹ این به صورت گَر نه در گوراست پَست گورها در دودمانَش آمده ست
۱۵۵۰ بَسْ بِدیدی مُرده اَنْدَر گورْ تو گور را در مُرده بین ای کورْ تو
۱۵۵۱ گَر زِ گوری خِشْت بر تو اوفْتاد عاقِلان از گور کِی خواهند داد؟
۱۵۵۲ گِردِ خشم و کینهٔ مُرده مَگَرد هین مَکُن با نَقْشِ گرمابه نَبَرد
۱۵۵۳ شُکر کُن که زنده‌یی بر تو نَزَد کان که زنده رَد کُند حَق کرد رَد
۱۵۵۴ خَشم اَحیا خشمِ حَقّ و زَخْمِ اوست که به حَقْ زنده‌ست آن پاکیزه‌پوست
۱۵۵۵ حَقْ بِکُشت او را و در پاچَه‌ش دَمید زود قَصّابانه پوست از وِیْ کَشید
۱۵۵۶ نَفْخْ در وِیْ باقی آمد تا مَبآب نَفْخِ حَقْ نَبْوَد چو نَفْخه‌یْ آن قَصاب
۱۵۵۷ فَرقِ بسیاراست بَیْنَ النَّفْخَتَیْن این همه زَیْن است و آن سَرجُمله شَیْن
۱۵۵۸ این حَیات از وِیْ بُرید و شُد مُضِر وان حَیات از نَفْخِ حَق شُد مُسْتَمِر
۱۵۵۹ این دَمْ آن دَم نیست کایَد آن به شَرح هین بَر آ زین قَعْرِ چه بالایِ صَرْح
۱۵۶۰ نیسْتَش بر خَر نِشانْدن مُجْتَهَد نَقْشِ هُیزم را کسی بر خَر نَهَد؟
۱۵۶۱ بَر نِشَستِ او نه پُشتِ خَر سِزَد پُشتِ تابوتیش اولی‌تَر سِزَد
۱۵۶۲ ظُلْمْ چِه بْوَد؟ وَضْعْ غیرِ موضِعَش هین مَکُن در غیرِ موضِعْ ضایِعَش
۱۵۶۳ گفت صوفی پَس رَوا داری که او سیلی‌اَم زد بی‌قِصاص و بی‌تَسو؟
۱۵۶۴ این رَوا باشد که خَرْ خِرسی قَلاش صوفیان را صَفْعْ اَنْدازَد به لاش؟
۱۵۶۵ گفت قاضی تو چه داری بیش و کَم گفت دارم در جهان من شش دِرَم؟
۱۵۶۶ گفت قاضی سه دِرَم تو خَرج کُن آن سه دیگر را به او دِهْ بی‌سُخُن
۱۵۶۷ زار و رَنْجوراست و دَرویش و ضَعیف سه دِرَم دَربایَدَش تَرّه وْ رَغیف
۱۵۶۸ بر قَفایِ قاضی اُفتادش نَظَر از قَفایِ صوفی آن بُد خوبْ‌تَر
۱۵۶۹ راست می‌کرد از پِیِ سیلیش دَست که قِصاصِ سیلی‌اَم اَرْزان شُده‌ست
۱۵۷۰ سویِ گوشِ قاضی آمد بَهرِ راز سیلی‌یی آوَرْد قاضی را فَراز
۱۵۷۱ گفت هر شش را بگیرید ای دو خَصْم من شَوَم آزاد بی‌خَرخاش و وَصْم

#دکلمه_مثنوی

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *