مثنوی مولانا – دفتر ششم – بخش ۵۸ – بَیانِ آن که بی‌کاران و اَفْسانه‌جویانْ مِثْلِ آن تُرک‌اَند و عالَمِ غَرّار غَدّار هَمچو آن دَرْزی و شَهَوات و زَبانْ مَضاحِک گفتنِ این دنیاست و عُمر هَمچو آن اَطْلَسْ پیشِ این دَرْزی جِهَتِ قَبایِ بَقا و لباسِ تَقْوی ساختن

 

۱۷۲۵ اَطْلَسِ عُمرَت به مِقْراضِ شُهور بُرد پاره‌پاره خَیّاط غُرور
۱۷۲۶ تو تَمَنّا می‌بَری کَاخْتَر مُدام لاغ کردی سَعْد بودی بر دَوام
۱۷۲۷ سَخت می‌تولی زِ تَربیعاتِ او وَز دَلال و کینه و آفاتِ او
۱۷۲۸ سخت می‌رَنْجی زِ خاموشیِّ او وَز نُحوس و قَبْض و کین‌کوشیِّ او
۱۷۲۹ که چرا زُهْره‌یْ طَرَب در رَقْص نیست؟ بر سُعود و َرَقْصِ سَعْدِ او مَایست
۱۷۳۰ اَخْتَرَت گوید که گَر اَفْزون کُنم لاغ را پَس کُلیَّت مَغْبون کُنم
۱۷۳۱ تو مَبین قَلّابی این اَخْتَران عشقْ خود بر قَلْب‌زَن بین ای مُهان

#دکلمه_مثنوی

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *