مثنوی مولانا – دفتر ششم – بخش ۶۱ – جواب دادنِ قاضی صوفی را
۱۷۵۲ | گفت قاضی گَر نبودی اَمْرِ مُر | وَر نبودی خوب و زشت و سنگ و دُر | |
۱۷۵۳ | وَر نبودی نَفْس و شَیْطان و هوا | وَر نبودی زَخْم و چالیش و وَغا | |
۱۷۵۴ | پَس به چه نام و لَقَب خوانْدی مَلِک | بندگانِ خویش را ای مُنْتَهِک؟ | |
۱۷۵۵ | چون بِگُفتی ای صَبور و ای حَلیم؟ | چون بِگُفتی ای شُجاع و ای حَکیم؟ | |
۱۷۵۶ | صابِرین و صادقین و مُنْفِقین | چون بُدی بی رَهْزَن و دیوِ لَعین؟ | |
۱۷۵۷ | رُستَم و حَمْزه وْ مُخَنَّث یک بُدی | عِلْم و حِکْمَتْ باطِل و مُنْدَک بُدی | |
۱۷۵۸ | عِلْم و حِکْمَت بَهرِ راه و بیرَهیست | چون همه رَهْ باشد آن حِکْمَت تَهیست | |
۱۷۵۹ | بَهرِ این دُکّان طَبْعِ شورهآب | هر دو عالَم را رَوا داری خَراب؟ | |
۱۷۶۰ | من هَمیدانم که تو پاکی نه خام | وین سؤالَت هست از بَهرِ عَوام | |
۱۷۶۱ | جورِ دوران و هر آن رَنْجی که هست | سَهْلتَر از بُعدِ حَقّ و غَفْلَت است | |
۱۷۶۲ | زان که اینها بُگْذَرند آن نَگْذَرد | دولَت آن دارد که جان آگَهْ بَرَد |
دیدگاه خود را ثبت کنید
آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!