مثنوی مولانا – دفتر ششم – بخش ۶۲ – حِکایَت در تَقْریرِ آن که صَبر در رَنجِ کارْ سَهْل‌تر از صَبر در فِراقِ یار بُوَد

 

۱۷۶۳ آن یکی زنْ شویِ خود را گفت هَی ای مُروَّت را به یک رَهْ کرده طَی
۱۷۶۴ هیچ تیمارم نمی‌داری چرا؟ تا به کِی باشم دَرین خواری؟ چرا؟
۱۷۶۵ گفت شو من نَفْقه چاره می‌کُنم گَرچه عورَم دست و پایی می‌زَنَم
۱۷۶۶ نَفْقه و کِسوه‌ست واجِبْ ای صَنَم از مَنَت این هر دو هست و نیست کَم
۱۷۶۷ آستینِ پیرهَنِ بِنْمود زن بَسْ دُرُشت و پُر وَسَخ بُد پیرهَن
۱۷۶۸ گفت از سختی تَنَم را می‌خَورَد کَس کسی را کِسْوه زین سان آوَرَد؟
۱۷۶۹ گفت ای زن یک سوآلَت می‌کُنم مَردِ درویشَم همین آمد فَنَم
۱۷۷۰ این دُرُشت است و غَلیظ و ناپَسَند لیکْ بِنْدیش ای زنِ اَنْدیشه‌مَند
۱۷۷۱ این دُرُشت و زشت‌تَر یا خود طَلاق؟ این تورا مَکْروه‌تَر یا خودِ فِراق؟
۱۷۷۲ هم‌چُنان ای خواجهٔ تَشْنیعْ زَن از بَلا و فَقر و از رَنْج و مِحَن
۱۷۷۳ لا شَک این تَرکِ هوا تَلْخی‌دِهْ است لیکْ از تَلْخیِّ بُعدِ حَقْ بِهْ است
۱۷۷۴ گَر جِهاد و صَوْم سخت است و خشن لیکْ این بهتر زِ بُعْدِ مُمْتَحِن
۱۷۷۵ رَنج کِی مانَد دَمی که ذوالْمِنَن گویَدَت چونی تو ای رَنْجِور من؟
۱۷۷۶ وَرْ نَگوید کِتْ نه آن فَهْم و فَن است لیکْ آن ذوقِ تو پُرسش کردن است
۱۷۷۷ آن مَلیحان که طَبیبانِ دل‌اَند سویِ رَنْجورانْ به پُرسش مایِل‌اَند
۱۷۷۸ وز حذر از ننگ و از نامی کنند چاره‌یی سازند و پیغامی کُنند
۱۷۷۹ وَرْنه در دِلْشان بُوَد آن مُفْتَکَر نیست معشوقی زِ عاشقْ بی‌خَبَر
۱۷۸۰ ای تو جویایِ نَوادِر داسْتان هم فَسانه‌یْ عشقْ‌بازان را بِخوان
۱۷۸۱ بَسْ بِجوشیدی درین عَهْدِ مَدید تُرک‌جوشی هم نَگَشتی ای قَدید
۱۷۸۲ دیده‌یی عُمری تو داد و داوَری وان گَه از نادیدگان ناشی‌تَری
۱۷۸۳ هر کِه شاگردیْش کرد اُستاد شُد تو سِپَس‌تَر رَفته‌یی ای کورِ لُد
۱۷۸۴ خود نبود از والِدَیْنَت اِخْتبار هم نَبودَت عِبْرت از لَیْل و نَهار

#دکلمه_مثنوی

1 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *