مثنوی مولانا – دفتر ششم – بخش ۶۵ – قِصّهٔ آن گنجْ‌نامه که پَهْلویِ قُبّه‌یی رویْ به قِبْله کُن و تیر در کَمانْ نِهْ بِیَنْداز آن جا که اُفْتَد گنج است

 

۱۹۱۳ دید در خواب او شبیّ و خواب کو؟ واقِعه‌یْ بی‌خوابْ صوفی‌راست خو
۱۹۱۴ هاتِفی گُفتَش که ای دیده تَعَب رُقْعه‌یی در مَشْقِ وَرّاقانْ طَلَب
۱۹۱۵ خُفْیه زان وَرّاق کِتْ همسایه است سویِ کاغذپاره‌هاش آوَر تو دست
۱۹۱۶ رُقْعه‌یی شَکْلَش چُنین رَنگَش چُنین پَس بِخوان آن را به خَلْوَت ای حَزین
۱۹۱۷ چون بِدُزدی آن زِ وَرّاق ای پسر پَس بُرون رو زَ انْبُهیّ و شور و شَر
۱۹۱۸ تو بِخوان آن را به خود در خَلْوَتی هین مَجو در خواندنِ آن شِرکَتی
۱۹۱۹ وَرْ شود آن فاش هم غمگین مَشو که نَیابَد غیرِ تو زان نیمْ جو
۱۹۲۰ وَرْ کَشَد آن دیر هان زِنْهارْ تو وِرْدِ خود کُن دَم به دَم لاتَقْنَطوا
۱۹۲۱ این بِگُفت و دستِ خود آن مُژده‌وَر بر دلِ او زد که رو زَحمَت بِبَر
۱۹۲۲ چون به خویش آمد زِ غَیْبَت آن جوان می‌نگُنجید از فَرَح اَنْدَر جهان
۱۹۲۳ زَهْرهٔ او بَر دَریدی از قَلَق گَر نبودی رِفْق و حِفْظ و لُطْفِ حَق
۱۹۲۴ یک فَرَح آن کَز پَسِ شِصَّد حِجاب گوشِ او بِشْنید از حَضْرتْ جواب
۱۹۲۵ از حُجُب چون حِسِّ سَمْعَش دَر گُذشت شُد سَراَفْراز و زِ گَردون بَر گُذشت
۱۹۲۶ که بُوَد کان حِسِّ چَشمَش زِ اعْتِبار زان حِجابِ غَیْب هم یابد گُذار
۱۹۲۷ چون گُذاره شُد حَواسَش از حِجاب پَسْ پَیاپِی گَرددَش دید و خِطاب
۱۹۲۸ جانِبِ دُکّان وَرّاق آمد او دست می‌بُرد او به مَشْقَش سو به سو
۱۹۲۹ پیشِ چَشمَش آمد آن مَکْتوب زود با عَلاماتی که هاتِفْ گفته بود
۱۹۳۰ در بَغَل زَد گفت خواجه خیر باد این زمان وا می‌رَسَم ای اوسْتاد
۱۹۳۱ رَفت کُنجِ خَلْوَتی وان را بِخوانْد وَزْ تَحیُّر والِهْ و حیرانْ بِمانْد
۱۹۳۲ که بِدین سان گنجْ‌نامه‌یْ بی‌بَها چون فُتاده مانْد اَنْدَر مَشْق‌ها؟
۱۹۳۳ باز اَنْدَر خاطِرَش این فِکْر جَست کَزْ پِیِ هر چیزْ یَزدان حافِظ است
۱۹۳۴ کِی گُذارَد حافِظ اَنْدَر اِکْتِناف که کسی چیزی رُبایَد از گِزاف؟
۱۹۳۵ گَر بیابان پُر شود زَرّ و نُقود بی رِضایِ حَقْ جوی نَتْوان رُبود
۱۹۳۶ وَرْ بِخوانی صد صُحُف بی‌سَکْته‌یی بی قَدَر یادَت نَمانَد نُکته‌یی
۱۹۳۷ وَرْ کُنی خِدمَتْ نَخوانی یک کتاب عِلْم‌هایِ نادِرِه یابی زِ جیب
۱۹۳۸ شُد زِ جَیْب آن کَفِّ موسی ضَوْ فَشان کان فُزون آمد زِ ماهِ آسْمان
۱۹۳۹ کان کِه می‌جُستی زِ چَرخِ با نِهیب سَر بَر آوَرْدسْتَت ای موسی ز جیب
۱۹۴۰ تا بِدانی کاسْمان‌هایِ سَمی هست عکسِ مُدرَکاتِ آدمی
۱۹۴۱ نی که اَوَّل دستِ یَزدانِ مَجید از دو عالَمْ پیش‌تَرعقل آفرید
۱۹۴۲ این سُخَن پیدا و پنهان است بَسْ که نباشد مَحْرَمِ عَنْقا مگس
۱۹۴۳ باز سویِ قِصّه باز آ ای پسر قِصّهٔ گنج و فَقیر آوَرْ به سر

#دکلمه_مثنوی

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *