مثنوی مولانا – دفتر ششم – بخش ۶۷ – فاش شُدنِ خَبَرِ این گنج و رَسیدن به گوشِ پادشاه
۱۹۵۳ | پَس خَبَر کردند سُلْطان را ازین | آن گروهی که بُدَند اَنْدَر کَمین | |
۱۹۵۴ | عَرضِه کردند آن سُخَن را زیرْدست | که فُلانی گنجْنامه یافتهست | |
۱۹۵۵ | چون شَنید این شَخصْ کین با شَهْ رَسید | جُز که تَسْلیم و رِضا چاره ندید | |
۱۹۵۶ | پیش از آنْک اِشْکَنجه بینَد زان قُباد | رُقْعه را آن شَخصْ پیشِ او نَهاد | |
۱۹۵۷ | گفت تا این رُقْعه را یابیدهاَم | گنج نه و رَنجِ بیحَد دیدهاَم | |
۱۹۵۸ | خود نَشْد یک حَبّه از گنجْ آشکار | لیکْ پیچیدم بَسی من هَمچو مار | |
۱۹۵۹ | مُدَّتِ ماهی چُنینَم تَلْخکام | که زیان و سودِ این بر من حَرام | |
۱۹۶۰ | بوکْ بَختَت بَر کَنَد زینْ کان غِطا | ای شَهِ پیروزْجنگ و دِزگشا | |
۱۹۶۱ | مُدَّتِ شش ماه و اَفْزون پادشاه | تیر میاَنْداخت و بَرمیکَند چاه | |
۱۹۶۲ | هرکُجا سَخْته کَمانی بود چُست | تیرْ داد اَنْداخت و هر سو گنج جُست | |
۱۹۶۳ | غیرِ تَشْویش و غَم و طاماتْ نی | هَمچو عَنْقا نامْ فاش و ذاتْ نی |
دیدگاه خود را ثبت کنید
آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!