مثنوی مولانا – دفتر ششم – بخش ۶۸ – نومید شُدنِ آن پادشاه از یافتنِ آن گنج و مَلول شُدنِ او از طَلَب آن

 

۱۹۶۴ چون که تَعْویق آمد اَنْدَر عَرض و طول شاه شُد زان گنجْ دلْ سیر و مَلول
۱۹۶۵ دشت‌ها را گَزْ گَزْ آن شَهْ چاه کَند رُقْعه را از خشمْ پیشِ او فَکَند
۱۹۶۶ گفت گیر این رُقْعه کِشْ آثار نیست تو بِدین اولی تَری کِتْ کار نیست
۱۹۶۷ نیست این کارِ کسی کِشْ هست کار که بِسوزَد گُل بِگَردَد گِردِ خار
۱۹۶۸ نادر اُفْتَد اَهْلِ این ماخولیا مُنْتَظِر که رویَد از آهنْ گیا
۱۹۶۹ سخت جانی باید این فَن را چو تو تو که داری جانِ سخت این را بِجو
۱۹۷۰ گر نَیابی نَبْوَدت هرگز مَلال وَرْ بیابی آن به تو کردم حَلال
۱۹۷۱ عقلْ راهِ ناامیدی کِی رَوَد؟ عشق باشد کان طَرَف بر سَر دَوَد
۱۹۷۲ لااُبالی عشق باشد نی خِرَد عقلْ آن جویَد کزان سودی بَرَد
۱۹۷۳ تُرک‌تاز و تَنْ‌گُداز و بی‌حَیا در بَلا چون سنگِ زیرِ آسیا
۱۹۷۴ سَخت‌رویی که ندارد هیچْ پُشت بَهْره‌جویی را دَرونِ خویش کُشت
۱۹۷۵ پاک می‌بازَد نباشد مُزدْجو آن چُنان که پاک می‌گیرد زِ هو
۱۹۷۶ می‌دَهَد حَقْ هَستی‌اَش بی‌عِلَّتی می‌سِپارَد بازْ بی‌عِلَّت فَتی
۱۹۷۷ که فُتُوَّت دادنِ بی‌عِلِّت است پاکْ‌بازی خارج هر مِلَّت است
۱۹۷۸ زان که مِلِّت فَضْل جویَد یا خَلاص پاکْ بازانَند قُربانانِ خاص
۱۹۷۹ نی خدا را اِمْتِحانی می‌کُنند نی دَرِ سود و زیانی می‌زَنَنَد

#دکلمه_مثنوی

1 پاسخ
  1. علی زنگنه
    علی زنگنه گفته:

    تا حالا کسی به شما گفته:
    “” *دیونه شدی!*
    *این چه کاری بود کردی!؟*””

    اگر پاسختان *آری* می باشد خدمت شما تبریک عرض می کنم، شما روی پله عشق عمل کردید از این جهت شما را دیوانه مخاطب قرار داده‌اند.
    وجود انسان شامل عشق و عقل است.
    حال مولانا:👇👇
    لاابالی *عشق* باشد نی خــرد
    عقل آن جوید کز آن سودی برد

    مولانا صراحتا می فرماید با پله عقل رستگاری حادث نمی گردد و با پله عشق است که نجات پیدا می کنید.

    پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *