مثنوی مولانا – دفتر ششم – بخش ۷۲ – جواب گفتنِ مُرید و زَجْر کردنِ مُرید آن طَعّانه را از کُفر و بیهوده گفتن

 

۲۰۷۳ بانگ زد بر وِیْ جوان و گفت بَس روزِ روشنْ از کجا آمد عَسَس؟
۲۰۷۴ نورِ مَردانْ مَشرق و مَغرب گرفت آسْمان‌ها سَجْده کردند از شِگِفت
۲۰۷۵ آفتابِ حَقْ بر آمَد از حَمَل زیرِ چادَر رفت خورشید از خَجَل
۲۰۷۶ تُرَّهاتِ چون تو اِبْلیسی مرا کِی بِگَردانَد ز خاکِ این سَرا؟
۲۰۷۷ من به بادی نامَدَم هَمچون سَحاب تا بِگَردی بازْ گردم زین جَناب
۲۰۷۸ عِجْلْ با آن نور شُد قِبْلهٔ کَرَم قِبْله‌بی آن نور شُد کُفر و صَنَم
۲۰۷۹ هست اِباحَت کَزْ هوا آمد ضَلال هست اِباحَت کَزْ خدا آمد کَمال
۲۰۸۰ کُفْرْ ایمان گشت و دیوْ اسلام یافت آن طَرَف کان نورِ بی‌اندازه تافت
۲۰۸۱ مَظْهَرِ عِزّاست و مَحْبوبِ به حَق از همه کَرّوبیانْ بُرده سَبَق
۲۰۸۲ سَجْده آدم را بَیانِ سَبْقِ اوست سَجْده آرَد مَغْز را پیوست پوست
۲۰۸۳ شَمعِ حَق را پُف کُنی تو ای عَجوز؟ هم تو سوزی هم سَرَت ای گَنْده‌پوز
۲۰۸۴ کِی شود دریا زِ پوزِ سگْ نَجِس؟ کِی شود خورشید از پُفْ مُنْطَمِس؟
۲۰۸۵ حُکْمْ بر ظاهِر اگر هم می‌کُنی چیست ظاهِرتَر بِگو زین روشنی؟
۲۰۸۶ جُمله ظاهِرها به پیشِ این ظُهور باشد اَنْدَر غایَتِ نَقْص و قُصور
۲۰۸۷ هر کِه بر شمعِ خدا آرَد پُفو شمعْ کِی میرَد بِسوزَد پوزِ او
۲۰۸۸ چون تو خُفّاشان بَسی بینَند خواب کین جهان مانَد یَتیم از آفتاب
۲۰۸۹ موج‌هایِ تیزِ دریاهایِ روح هست صد چندان که بُد طوفانِ نوح
۲۰۹۰ لیکْ اَنْدَر چَشمِ کَنْعان مویْ رُست نوح و کَشتی را بِهِشت و کوه جُست
۲۰۹۱ کوه و کَنْعان را فُرو بُرد آن زمان نیمْ موجی تا به قَعْرِ اِمْتِهان
۲۰۹۲ مَهْ فَشانَد نور و سگْ وَعْ وَعْ کُند سگْ زِ نورِ ماهْ کِی مَرتَع کُند؟
۲۰۹۳ شبْ رُوان و هَمرَهانِ مَهْ به تَگ تَرکِ رفتن کِی کُنند از بانگِ سگ؟
۲۰۹۴ جُزو سویِ کُلْ دَوانْ مانندِ تیر کِی کُند وَقْف از پِیِ هر گَنْده‌پیر؟
۲۰۹۵ جانِ شَرع و جانِ تَقْوی عارف است مَعْرِفَتْ مَحْصولِ زُهْدِ سالِف است
۲۰۹۶ زُهْد اَنْدَر کاشتنْ کوشیدن است مَعْرِفَت آن کِشت را روییدن است
۲۰۹۷ پَس چو تَنْ باشد جِهاد و اِعْتِقاد جانِ این کِشتن نَبات است و حَصاد
۲۰۹۸ اَمْرِ مَعْروفْ او و هم مَعْروف اوست کاشِفِ اَسْرار و هم مَکْشوفْ اوست
۲۰۹۹ شاهِ امروزینه و فردایِ ماست پوستْ بَنده‌یْ مَغْزِ نَغْزَش دایماست
۲۱۰۰ چون اَنَا الْحَق گفت شیخ و پیش بُرد پَس گِلویِ جُمله کوران را فَشُرد
۲۱۰۱ چون اَنایِ بَنده لا شُد از وجود پَس چه مانَد تو بِیَندیش ای جَحود؟
۲۱۰۲ گَر تورا چَشمی‌ست بُگْشا در نِگَر بَعدِ لا آخِر چه می‌مانَد دِگَر؟
۲۱۰۳ ای بُریده آن لب و حَلْق و دَهان که کُند تُفْ سویِ مَهْ یا آسْمان
۲۱۰۴ تُف به رویَش باز گردد بی‌شَکی تُفْ سویِ گَردون نَیابَد مَسْلَکی
۲۱۰۵ تا قیامَت تُف بَرو بارَد زِ رَب هَمچو تَبَّتْ بر رَوانِ بولَهَب
۲۱۰۶ طَبْل و رایَت هست مُلْکِ شهریار سگ کسی که خوانْد او را طَبْل‌خوار
۲۱۰۷ آسْمان‌ها بَندهٔ ماهِ وِیْ‌اَند شَرق و مَغربْ جُمله نان خواهِ وِی‌ْاَند
۲۱۰۸ زان که لَوْلاک است بر توقیع او جُمله در اِنْعام و در توزیعِ او
۲۱۰۹ گَر نبودی او نَیابیدی فَلَک گَردش و نور و مَکانیِّ مَلَک
۲۱۱۰ گَر نبودی او نَیابیدی بِحار هَیْبَت و ماهیّ و دُرِّ شاهْوار
۲۱۱۱ گَر نبودی او نَیابیدی زمین در دَرونه گنج و بیرونْ یاسَمین
۲۱۱۲ رِزْق‌ها هم رِزْق‌خوارانِ وِیْ‌اَنْد میوه‌ها لَب‌خُشکِ بارانِ وِیْ‌اَند
۲۱۱۳ هین که مَعْکوس است در اَمْر این گِرِه صَدْقه‌بَخشِ خویش را صَدْقه بِدِه
۲۱۱۴ از فَقیرَسْتَت همه زَرّ و حَریر هین غَنی رادِهْ زکاتی ای فَقیر
۲۱۱۵ چون تو ننگی جفت آن مقبول‌روح چون عِیالِ کافِر اَنْدَر عَقدِ نوح
۲۱۱۶ گر نبودی نسبت تو زین سرا پاره‌پاره کَردَمی این دَمْ تورا
۲۱۱۷ دادمی آن نوح را از تو خلاص تا مُشَرَّف گَشتَمی من در قِصاص
۲۱۱۸ لیک با خانهٔ شهنشاه زمن این چُنین گُستاخی‌یی نایَد زِ من
۲۱۱۹ رو دعا کن که سگ این موطنی وَرْنه اکنون کَردَمی من کَردنی

#دکلمه_مثنوی

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *