مثنوی مولانا – دفتر ششم – بخش ۸۷ – مُبالِغه کردنِ موش در لابِه و زاری و وَصْلَت جُستن از چَغْزِ آبی

 

۲۶۹۳ گفت کِی یار عزیزِ مِهْرکار من ندارم بی‌رُخَت یک‌دَمْ قرار
۲۶۹۴ روزْ نور و مَکْسَب و تابَم تویی شبْ قَرار و سَلْوَت و خوابَم تویی
۲۶۹۵ از مُروَّت باشد اَرْ شادَم کُنی وَقت و بی‌وَقتْ از کَرَمْ یادَم کُنی
۲۶۹۶ در شبانْروزی وظیفه‌یْ چاشْتگاه راتِبه کردی وِصالْ ای نیکْ‌خواه
۲۶۹۷ من بدین یک‌بار قانِع نیستم در هوایَت طُرفه اِنْسانیستم
۲۶۹۸ پانْصَد اِسْتِسْقاسْتَم اَنْدَر جِگَر با هر اِسْتِسْقا قَرینْ جوعُ الْبَقَر
۲۶۹۹ بی‌نیازی از غَمِ من ای امیر دِهْ زکاتِ جاه و بِنْگَر در فَقیر
۲۷۰۰ این فَقیرِ بی‌اَدَب نادَرْخوراست لیکْ لُطْفِ عامِ تو زان بَرتَراست
۲۷۰۱ می‌نَجویَد لُطْفِ عامِ تو سَنَد آفتابی بر حَدَث‌ها می‌زَنَد
۲۷۰۲ نورِ او را زان زیانی نابُدِه وان حَدَث از خُشکی‌یی هیزُم شُده
۲۷۰۳ تا حَدَث در گُلْخَنی شُد نورْ یافت در دَر و دیوارِ حَمّامی بِتافت
۲۷۰۴ بود آلایِش شُد آرایِش کُنون چون بَرو بَرخوانْد خورشید آن فُسون
۲۷۰۵ شَمْس هم مَعْده‌یْ زمین را گرم کرد تا زمین باقی حَدَث‌ها را بِخَورد
۲۷۰۶ جُزوِ خاکی گشت و رُست از وِیْ نَبات هکَذا یَمْحُوالْاِلهُ السَّیِئات
۲۷۰۷ با حَدَث که بَتَّرین است این کُند کِشْ نَبات و نَرگس و نَسرین کُند
۲۷۰۸ تا به نَسرینِ مَناسِک در وَفا حَق چه بَخشَد در جَزا و در عَطا؟
۲۷۰۹ چون خَبیثان را چُنین خَلْعَت دَهَد طَیّبین را تا چه بَخشَد در رَصَد؟
۲۷۱۰ آن دَهَد حَقْشان که لا عَیْنٌ رَاَت که نگُنجَد در زبان و در لُغَت
۲۷۱۱ ما کِه ییم این را بیا ای یارِ من روزِ من روشن کُن از خُلْقِ حَسَن
۲۷۱۲ مَنْگَر اَنْدَر زشتی و مَکْروهی‌اَم که زِ پُر زَهْری چو مارِ کوهی‌اَم
۲۷۱۳ ای کِه من زشت و خِصالَم جُمله زشت چون شَوَم گُل چون مرا او خارْ کِشت؟
۲۷۱۴ نوبهارِ حُسنِ گُلْ دِهْ خار را زینَتِ طاووس دِهْ این مار را
۲۷۱۵ در کَمالِ زشتی‌اَم من مُنْتَهی لُطْفِ تو در فَضْل و در فَن مُنْتَهی
۲۷۱۶ حاجَتِ این مُنْتَهی زان مُنْتَهی تو بَر آر ای حَسرتِ سَروِ سَهی
۲۷۱۷ چون بِمیرَم فَضْلِ تو خواهد گریست از کَرَم گَرچه زِ حاجَت او بَری ست
۲۷۱۸ بر سَرِ گورم بَسی خواهد ِنشَست خواهد از چَشمِ لَطیفَش اَشکْ جَست
۲۷۱۹ نوحه خواهد کرد بر مَحْرومی اَم چَشمْ خواهد بَست از مَظْلومی اَم
۲۷۲۰ اَنْدکی زان لُطْف‌ها اکنون بِکُن حَلْقه‌یی در گوشِ من کُن زان سُخُن
۲۷۲۱ آن کِه خواهی گفت تو با خاکِ من بَرفَشان بر مَدْرِکِ غَمْناکِ من

#دکلمه_مثنوی

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *