مثنوی مولانا – دفتر سوّم – بخش ۱۵۳ – رُبودنِ عُقاب موزهٔ مُصْطَفیٰ عَلَیْهِ السَّلام و بُردن بر هوا و نِگون کردن و از موزه مارِ سیاه فُرو افتادن

 

۳۲۳۹ اَنْدَرین بودند کآوازِ صَلا مُصْطَفیٰ بِشْنید از سویِ عُلا
۳۲۴۰ خواست آبیّ و وضو را تازه کرد دست و رو را شُست او زان آبِ سَرد
۳۲۴۱ هر دو پا شُست و به موزه کرد رای موزه را بِرْبود یک موزه‌رُبای
۳۲۴۲ دستْ سویِ موزه بُرد آن خوشْ‌خِطاب موزه را بِرْبود از دَستَش عُقاب
۳۲۴۳ موزه را اَنْدَر هوا بُرد او چو باد پس نِگون کرد و از آن ماری فُتاد
۳۲۴۴ دَر فُتاد از موزه یک مارِ سیاه زان عِنایَت شُد عُقابَش نیکْ خواه
۳۲۴۵ پَسْ عُقاب آن موزه را آوَرْد باز گفت هین بِسْتان و رو سویِ نماز
۳۲۴۶ از ضَرورت کردم این گُستاخی یی من زَادَب دارم شِکَسته‌شاخی یی
۳۲۴۷ وایِ کو گُستاخْ پایی می‌نَهَد بی ضَرورت کِشْ هوا فَتْویٰ دَهَد
۳۲۴۸ پَس رَسولَش شُکر کرد و گفت ما این جَفا دیدیم و بود این خود وَفا
۳۲۴۹ موزه بِرْبودیّ و من دَرهَم شُدم تو غَمَم بُردیّ و من در غَم شُدم
۳۲۵۰ گرچه هر غَیْبی خدا ما را نِمود دل در آن لحظه به خود مشغول بود
۳۲۵۱ گفت دور از تو که غَفلَت در تو رُست دیدَنَم آن غَیْب را هم عکسِ توست
۳۲۵۲ مار در موزه بِبینَم بر هوا نیست از من عکسِ توست ای مُصْطَفیٰ
۳۲۵۳ عکسِ نورانی همه روشن بُوَد عکسِ ظُلْمانی همه گُلْخَن بُوَد
۳۲۵۴ عکسِ عَبْدُاللهْ همه نوری بُوَد عکسِ بیگانه همه کوری بُوَد
۳۲۵۵ عکسِ هر کَس را بِدان ای جان بِبین پَهْلویِ جِنْسی که خواهی می‌نِشین

#دکلمه_مثنوی

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *