مثنوی مولانا – دفتر سوّم – بخش ۱۵۵ – اِسْتِدعایِ آن مَرد از موسیٰ زبانِ بَهایم با طیور
۳۲۶۷ | گفت موسیٰ را یکی مَردِ جوان | که بیاموزَم زبانِ جانْوَران | |
۳۲۶۸ | تا بُوَد کَزْ بانگِ حیوانات و دَدْ | عِبْرَتی حاصِل کُنم در دینِ خَود | |
۳۲۶۹ | چون زبانهایِ بَنی آدم همه | در پِیِ آب است و نان و دَمدَمه | |
۳۲۷۰ | بوکْ حیوانات را دَردی دِگَر | باشد از تَدْبیرْ هنگامِ گُذَر | |
۳۲۷۱ | گفت موسیٰ رو گُذَر کُن زین هَوَس | کین خَطَر دارد بَسی در پیش و پَسْ | |
۳۲۷۲ | عِبْرَت و بیداری از یَزدان طَلَب | نَزْ کتاب و از مَقال و حَرف و لَب | |
۳۲۷۳ | گَرمتَر شُد مَرد زان مَنْعَش که کرد | گَرمتَر گردد هَمی از مَنعْ مَرد | |
۳۲۷۴ | گفت ای موسیٰ چو نورِ تو بِتافت | هر چه چیزی بود چیزی از تو یافت | |
۳۲۷۵ | مَر مرا مَحْروم کردن زین مُراد | لایِقِ لُطْفَت نباشد ای جَواد | |
۳۲۷۶ | این زمان قایِمْ مَقامِ حَق تویی | یأس باشد گَر مرا مانِع شَوی | |
۳۲۷۷ | گفت موسی یا رَب این مَردِ سَلیم | سُخْره کَرده سْتَش مگر دیوِ رَجیم؟ | |
۳۲۷۸ | گَر بیاموزم زیانکارش بُوَد | وَرْ نیاموزم دِلَش بَد میشود | |
۳۲۷۹ | گفت ای موسیٰ بیاموزَش که ما | رَد نکردیم از کَرَم هرگز دُعا | |
۳۲۸۰ | گفت یا رَب او پَشیمانی خَورَد | دستْ خایَد جامهها را بَر دَرَد | |
۳۲۸۱ | نیست قُدرت هر کسی را سازوار | عَجْز بهتر مایهٔ پَرهیزگار | |
۳۲۸۲ | فَقر ازین رو فَخْر آمد جاودان | که به تَقْویٰ مانْد دستِ نارَسان | |
۳۲۸۳ | زان غِنا و زان غَنی مَردود شُد | که زِ قُدرت صَبرها بِدْرود شُد | |
۳۲۸۴ | آدمی را عَجْز و فَقر آمد اَمان | از بَلایِ نَفْسِ پُر حِرص و غَمان | |
۳۲۸۵ | آن غَم آمد ز آرزوهایِ فُضول | که بِدان خو کرده است آن صَیْدِ غول | |
۳۲۸۶ | آرزویِ گِل بُوَد گِلخواره را | گُلْشِکَر نَگْوارَد آن بیچاره را |
دیدگاه خود را ثبت کنید
آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!