مثنوی مولانا – دفتر سوّم – بخش ۱۶۵ – دَر آمدنِ حَمْزه رَضِیَ اللهُ عَنْهُ در جنگ بی‌زِرِه

 

۳۴۲۰ اَنْدَر آخِر حَمْزه چون در صَف شُدی بی‌زِرِه سَرمَست در غَزْو آمدی
۳۴۲۱ سینه باز و تَنْ برهنه پیشْ پیش دَر فَکَندی در صَفِ شمشیرْ خویش
۳۴۲۲ خَلْق پُرسیدند کِی عَمِّ رَسول ای هِزَبرِ صَفْ‌شِکَن شاهِ فُحول
۳۴۲۳ نه تو لا تُلْقوا بِاَیْدیکُمْ اِلیٰ تَهْلُکَه خواندی زِ پیغامِ خدا؟
۳۴۲۴ پس چرا تو خویش را در تَهْلُکَه می دَر اَنْدازی چُنین در مَعْرکَه؟
۳۴۲۵ چون جوان بودیّ و زَفْت و سخت‌زِهْ تو نمی‌رفتی سویِ صَفْ بی‌زِرِه
۳۴۲۶ چون شُدی پیر و ضعیف و مُنْحَنی پَرده‌هایِ لا اُبالی می‌زَنی؟
۳۴۲۷ لا اُبالی‌وار با تیغ و سِنان می‌نِمایی دار و گیر و اِمْتِحان؟
۳۴۲۸ تیغْ حُرمَت می‌نَدارد پیر را کِی بُوَد تمییزْ تیغ و تیر را؟
۳۴۲۹ زین نَسَق غم خوارگانِ بی‌خَبَر پَند می‌دادند او را از غِیَر

#دکلمه_مثنوی

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *