مثنوی مولانا – دفتر سوّم – بخش ۱۸۱ – عَزْم کردنِ آن وکیل ازعشق که رجوع کُند به بُخارا لااُبالی‌وار

 

۳۷۹۰ شمعِ مَریَم را بِهِل اَفْروخته که بُخارا می‌رَوَد آن سوخته
۳۷۹۱ سختْ بی‌صَبر و در آتشْدانِ تیز رو سویِ صَدْرِ جهان می‌کُن گُریز
۳۷۹۲ این بُخارا مَنْبَعِ دانش بُوَد پس بُخارایی‌ست هَرکْ آنِش بُوَد
۳۷۹۳ پیشِ شیخی در بُخارا اَنْدَری تا به خواری در بُخارا نَنْگَری
۳۷۹۴ جُز به خواری در بُخارایِ دِلَش راه نَدْهَد جَزْر و مَدِّ مُشکِلَش
۳۷۹۵ ای خُنُک آن را که ذَلَّت نَفْسُهُ وایْ آن کَس را که یُردیْ رَفْسُهُ
۳۷۹۶ فُرقَتِ صَدْرِ جهان در جانِ او پاره پاره کرده بود اَرْکانِ او
۳۷۹۷ گفت بَر خیزم هم‌آن جا وارَوَم کافِر اَرْ گشتم دِگَر رَهْ بِگْرَوَم
۳۷۹۸ وا رَوَم آن جا بِیُفتَم پیشِ او پیشِ آن صَدْرِ نِکواَنْدیشِ او
۳۷۹۹ گویم اَفْکَندم به پیشَت جانِ خویش زنده کُن یا سَر بِبُر ما را چو میش
۳۸۰۰ کُشته و مُرده به پیشَت ای قَمَر بِهْ که شاهِ زندگانْ جایِ دِگَر
۳۸۰۱ آزمودم من هزاران بارْ بیش بی‌تو شیرین می‌نَبینَم عیشِ خویش
۳۸۰۲ غَنِّ لی یا مُنْیَتی لَحْنَ النُّشور اُبْرُکی یا ناقَتی تَمَّ السُّرور
۳۸۰۳ اِبْلَعی یا اَرْضُ دَمْعی قَدْ کَفیٰ اِشْرَبی یا نَفْسُ وِرْدًا قَدْ صَفا
۳۸۰۴ عُدْتَ یا عیدی اِلَیْنا مَرْحَبا نِعْمَ ما رَوَّحْتَ یا ریحَ الصَّبا
۳۸۰۵ گفت ای یاران رَوان گشتم وَداع سویِ آن صَدْری کَامیر است و مُطاع
۳۸۰۶ دَم‌به دَمْ در سوزْ بریان می‌شَوَم هرچه بادا باد آن‌جا می‌رَوَم
۳۸۰۷ گَرچه دلْ چون سنگِ خارا می‌کُند جانِ من عَزْمِ بُخارا می‌کُند
۳۸۰۸ مَسْکَنِ یار است و شهرِ شاهِ من پیشِ عاشق این بُوَد حُبُّ الْوَطَن

#دکلمه_مثنوی

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *