مثنوی مولانا – دفتر سوّم – بخش ۲۱۳ – جَذْبِ هر عُنصری جِنْسِ خود را که در تَرکیبِ آدمی مُحْتَبَس شده است به غیرِ جِنْس

 

۴۴۲۲ خاک گوید خاکِ تَن را باز گَرد تَرکِ جان کُن سویِ ما آ هَمچو گَرد
۴۴۲۳ جِنْسِ مایی پیشِ ما اولیٰ تَری بِهْ که زان تَن وا رَهیّ و زان تَری
۴۴۲۴ گوید آری لیک من پابَسته‌ام گَرچه هَمچون تو زِ هِجْران خسته‌ام
۴۴۲۵ تَرّیِ تَن را بِجویَند آب‌ها کِی تَری باز آ زِ غُربَت سویِ ما
۴۴۲۶ گرمیِ تَن را هَمی‌خوانَد اثیر که زِ ناری راهِ اَصْلِ خویش گیر
۴۴۲۷ هست هفتاد و دو عِلَّت در بَدَن از کَشِش‌هایِ عَناصِر بی‌رَسَن
۴۴۲۸ عِلَّت آید تا بَدَن را بِسْکُلَد تا عَناصِر هَمدِگَر را وا هِلَد
۴۴۲۹ چار مُرغ‌اَند این عَناصِر بَسته‌پا مرگ و رَنْجوریّ و عِلَّت پاگُشا
۴۴۳۰ پایَشان از هَمدِگَر چون باز کرد مُرغِ هر عُنصُر یَقینْ پرواز کرد
۴۴۳۱ جَذبهٔ این اَصْل‌ها و فَرع‌ها هر دَمی رَنجی نَهَد در جسمِ ما
۴۴۳۲ تا که این ترکیب‌ها را بَر دَرَد مُرغِ هر جُزوی به اَصْلِ خود پَرَد
۴۴۳۳ حِکْمَتِ حَق مانِع آید زین عَجَل جَمعَشان دارد به صِحَّت تا اَجَل
۴۴۳۴ گوید ای اَجْزا اَجَل مَشْهود نیست پَر زدن پیش از اَجَلْتان سود نیست
۴۴۳۵ چون که هر جُزوی بِجویَد اِرْتِفاق چون بُوَد جانِ غَریب اَنْدَر فِراق؟

#دکلمه_مثنوی

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *