فیه ما فیه مولانا – فصل ۳۵
فصل سی و پنجم
مرا عجب میآید که این حافظان چون بوی نمیبرند به احوالِ عارفان، چنین شرح که میفرماید وَ لَا تُطِعْ کُلَّ حَلَّافٍ[۱] غمّازِ خاص خود اوست که فلان را مشنو، هرچه گوید که او چنین است با تو هَمَّازٍ مَشَّاءٍ بِنَمِیْمٍ، مَناَّعٍ لِلْخَیْرِ[۲]؛ الّا قرآن عجب جادوست، غیور چنان میبندد که صریح در گوشِ خصم میخواند چنانکه فهم میکند و هیچ خبر ندارد یا زود باز میرباید خَتَمَ اللهُ[۳]؛ عجب لطفی دارد، خَتمش که میشنود و فهم نمیکند و بحث میکند و فهم نمیکند؛ الله لطیف و قهرش لطیف و قفلش لطیف، اما نه چون قفل گشایش که لطفِ آن در صفت نگنجد؛ من از اجزا خود را فُروسِکلم[۴] از لطفِ بینهایت و لذاذتِ قفل گشایی و بیچونیِ فتّاحیِ او خواهد بود؛ زنهار بیماری و مردن را در حقّ من متَّهم مکنید که آن جهتِ روپوش است، کشندۀ من این لطف و بیمثلی خواهد بودن؛ آن کارد یا شمشیر که پیش آید جهتِ دفعِ چشمِ اغیار است تا چشمهای نجسِ بیگانۀ جُنب ادراکِ این مَقتل[۵] نکند.
—–
[۱] آیۀ ۱۰ سورۀ قلم: از فرومایهای که بسیار سوگند میخورد، پیروی مکن.
[۲] آیۀ ۱۱ و بخشی از آیۀ ۱۲ سورۀ قلم: بسیار عیبجوئی که دائماً سخنچینی میکند، مانع کار خیر.
[۳] بخشی از آیۀ ۷ سورۀ بقره: خداوند مُهر نهاده.
[۴] حواشی استاد فروزانفر: اول شخص مفرد است از مصدر سکلیدن، سکستن به معنی کنده شدن و پاره کردن و ظاهراً طرز دیگر است از تلفظ گسستن و گسلیدن و در مثنوی و معارف بهاءولد شواهد آن بسیار است.
[۵] کُشتن.
دیدگاه خود را ثبت کنید
آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!