مکتوبات مولانا – مکتوب ۱۰۰ – به صاحب اعظم تاجالدّین در سفارش اخی محمّد
زندگانیِ مجلس عالیِ صاحب اعظم، ملک الامرا و الایامن، مغیث الملهوفین، غیاث المظلومین، مشهورالآفاق، فخر خراسان و عراق، مونس الفقرا، مربّی الفضلا، الذّابُ عن حریم الاسلام، کهف الانام، تاج الدّولة والدّین ادام اللهُ عُلوَّهُ بر مذاقِ آن استحقاق و سعادتی لایق آن اشفاق و عطیّتی درخورِ آن همّت و مکافاتی و مجازاتی لایقِ آن نیّت دراز باد، اقبال ساعد و روزگار مساعد و ایزد عزّوجلّ در کلّ مساعی، راضی و راعی.
عالم الاسرار مطّلع است که این داعی پیوسته حقوقِ احسانِ سابق و انعام و ایادیِ بیمرّ ملک الامرا ادام اللهُ عُلوَّهُ را فراموش نکردهام و یاد دارم و شاکر آن نعمتم و جاذبۀ آن الفت هر روز پیوستهتر و بیشتر است و دانم به حقیقت که از آن طرف نیز اعتقاد و اتّصال روزافزون است، که مِنَ القَلبِ الی القَلبِ رَوزِنةٌ[۱]، و اَلْقُلُوْبُ تَتَشَاهَدُ[۲] چنان واجب کند در قضیّۀ عقل و دلیل که البتّه البتّه محبّت و التفاتِ دوستی از هر دو جانب باشد و محرّکِ شوق و داعیۀ توقان از هر دو طرف بود، زیرا دوستی با حق و با خلق هرگز از یک جانب نباشد و نبوده است و تصوّر ندارد، آواز از یک دست بالا نگیرد و رقّاصی به یک پای راست نیاید. یُحِبُّهُم بی یُحِبُّوُنَهُ[۳] نباشد، رَّضِیَ اللهُ عَنْهُمْ بی رَضُوا عَنْهُ[۴] نباشد.
سلام و تحیّت از صدق و صفا مطالعه فرماید. آرزومندی و اشتیاق به سعادتِ آن ملاقاتِ شریف نه در آن نصاب است که عقلِ کوتاهنظر را از ادراک آن نصیبی تواند بود، با صبرِ گریزپای را با دستبُرډ او پایداریای تواند بودن. در غیب، عجایب است و شبها آبستن است تا نتایج و آثارِ آن در عالمِ ظهور آید و در دلها شوقها و در سرها سوداها متقاضیِ آن نتایجاند و جاذباناند و لابه کناناند تا آنچه در غیب مکتوم است و شبها بدان آبستن است در وجود و در ظهور آید و مصوّر شود، که حق جلّ جلاله در این جهان و در آن جهان از هر اندیشهای که در چشم نمیآید صورتی خواهد آفریدن که در چشم درآید، لایق آن اندیشه و آن صورت را قرین خواهد کرد با اندیشه کننده. ان کان کریماً اکرمک و ان کان لئیماً اسلَمَک[۵]. ملک الامرا ادام اللهُ عُلوَّهُ بحمد الله تعالی که آن قضیّه را دانسته است و اعتقاد کرده. لاجرم همه اندیشۀ او تَعظِیمُ اَمرِاللهِ است و شَّفَقُتَ عَلَی خَلقِ اللهِ[۶]، همه گوش او سوی نالۀ مظلومان است و همه چشمِ او سوی گریۀ ستمزدگان، تا مرهم فرماید و دست گیرد. حق تعالی هر روز و هر زمان توفیق بر توفیق و تأیید بر تأیید افزونش دهاد، آمین یا ربَّ العالمین.
فرزند عزیز معتقد متعبّد، اخی محمّد اعزّه الله از بندگان و چاکرانِ قدیم و دعاگویان و هواخواهان دیرینۀ آن حضرت است و پروردۀ آن رحمت و رضیع آن نعمت، متوجّه خدمت شده است بر امیدِ آن رحمتِ پادشاهانه. توقّع است که چون بعد از یأس تمام و حیرت و حرمان و محنتِ فراق آن بزرگوار، که مغضوبٌ علیه شده بود، به عفو و بخشایش آن عزیز، مشرّف و زنده شد و رَبَّنَا ظَلَمْنَا[۷]های او به حضرتِ کریم وَالْکَاظِمِینَ الْغَیْظَ وَالْعَافِینَ عَنِ النَّاسِ وَاللهُ یُحِبُّ الْمُحسِنِینَ[۸]، ادام اللهُ عُلوَّهُ پذرفته و مقبول آمد و باز در حلقۀ بندگان راه یافت و از مجاوران کعبۀ آن اقبال شد، که بسیار همچو او دلبسته و تشنۀ آنند.
کانّا من بَشاشتِنا ظللنا
بیومٍ لیس من هذا الزّمان[۹]
اکنون جز آن نواختگاه ملجای و ملاذی دیگر نمیداند و نمیخواهد.
ای ساقی از آن باده که اوّل دادی
رَطلی دو دَرانداز و بیفزا شادی
یا چاشنییی از آن نبایَست نمود
یا مستِ خراب کن چو سر بگشادی[۱۰]
مِهرِ آن حضرت را بر گوشۀ جان بسته است و سرمۀ اومید در دیدۀ نیاز کشیده بدان حضرت میآید و پیشکشی و دستاویزی ندارد جز آن رحمت بیپایان به شفاعت این داعیِ مخلص، که از آن حضرت هرگز مردود نشده است. توقّع از احسان و پادشاهی و درویشنوازیِ بیحدّ آن یگانۀ جهان آن است که احوالِ پراکندۀ او را نظامی دهد و به عنایت و رعایت او را زنده کند. وَ مَنْ اَحیَاهَا فَکَاَنَّمَا اَحیَا النَّاسَ جَمِیعاً[۱۱].
آزادی را به لطف خود بنده کنی
بِهْ زانکه هزار بنده آزاد کنی[۱۲]
جاوید معین خلایق باد. آمین یا ربَّ العالمین.
—————————-
[۱] از امثال: از دل جانب دل روزنهست، از دل به دل راه است
[۲] دلها گواه یکدیگرند – امثال الحکم مرحوم دهخدا ج اول ص ۲۶۷ رجوع به: از دل به دل راه است.
[۳] برگرفته از آیۀ ۵۴ سورۀ مائده.
[۴] برگرفته از آیۀ ۱۱۹ سورۀ مائده.
[۵] ترجمۀ استاد سبحانی: اگر بخشنده باشد گرامیت میدارد و اگر فرومایه باشد نیشت میزند.
[۶] بزرگ داشتن اوامر الهی و محبت نسبت به مخلوق خداوند است.
[۷] بخشی از آیۀ ۲۳ سورۀ اعراف: پروردگارا بر خود ستم کردهایم.
[۸] بخشی از آیۀ ۱۳۴ آل عمران: و خشم خود را فرو میخورند و از مردمان در میگذرند و خداوند نیکوکاران را دوست دارد.
[۹] ترجمه استاد سبحانی: از شادی به روز و روزگاری رسیدیم که گویی از روزهای این زمانه نبود.
[۱۰] رباعی ۱۶۹۳ مولانا.
[۱۱] بخشی از آیۀ ۳۲ سورۀ مائده: و هرکس کسی را زنده بدارد مانند این است که همه مردم را زنده داشته باشد.
[۱۲] با اختلاف از رباعیات ابوسعید ابوالخیر: گر بنده کنی ز لطف آزادی را / بهتر که هزار بنده آزاد کنی
دیدگاه خود را ثبت کنید
آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!