مکتوبات مولانا – مکتوب ۱۱۸ – به مظفرالدّین امیر عالم چلبی در رعایت احترام حسام‌الدّین چلبی

پیوسته سرت سبز و لبت خندان باد
پیوسته دل جهان ز تو شادان باد
[۱]
شادیِ بی‌عِثار و مستیِ بی‌خمار، ملازمِ فرزندِ عزیز، فخرالبنین، مظفّرالدّین اظفره الله علی کلّ عدوّ من الجنّة والنّاس و ایّده و سدَّده و ارشده و وفّقه لما یُحبُّ و یرضی[۲].
سلام و تحیّت بخواند و مشتاق داند و معلوم داند که فرزندِ عزیزِ وافی نیک‌عهد، حسام الدّین بر من و تو حقِّ خدمت و یاری دارد بسیار، والبادی بالخیر لایکافی. شنوده آمد که آن فرزند با او مناقشه می‌کند به قولِ صاحب‌غرضان و بعضی چیزها را محسوب و مسموع نمی‌دارد، و حسام الدّین امین و معتمد و فرزندِ ماست والقول قول الامین مع الیمین. از بهرِ دلِ این پدر او را دلداری کند و وعدۀ خلعت دهد و خاطرش را به‌جای آرد و آن لطف با این پدر کرده باشد. و معلوم است شما را که حسام الدّین در کنارِ ما بزرگ شده است، بد و نیکِ او، او بهتر داند. اگر گمانِ شماست و اگر قولِ کسی دیگر است، عَلی کلّ حال، آن از حالِ او دور است که در نصیحت و نیکوخواهی تقصیر کرده باشد، تا این قیاس نکنی و آن گمان نبری که: اِنَّ بَعضَ الظَّنّ اِثْمٌ[۳] آن گمان از قبیلِ آن ظنّ‌هاست که پشیمان شوی و اثم بینی.
ستعرفنی اذا جرَّبت غیری
و تعلم انّنی لبقٌ نصوحٌ[۴]
الله الله، این وصیّت‌ها را دربارۀ او از قبیل تکلّف و مبالغه نشمرد و بلکه از بسیار اندکی و از هزار یکی، هر زیادتی که در این مطالبه و مناقشه مطلوب است آن فرزند را و مطموع، آن به حقیقت خسارت است و زیان، تا معلوم باشد. چنانکه گفته‌اند که مبارزی را اسبِ او زخم خورد، پادشاه مرکبِ خاصّ که سرآخُرِ تازیانِ اصطبل بود، به او داد و او را سوار کرد، ناگهان بر آن مرکب هم زخم رسید. ناگهان از زبانِ پادشاه بجست که دریغ. درحال آن مبارز از اسب فرود آمد و چندانکه یدکِ دیگرِ پادشاه پیشکش کرد قبول نکرد و گفت: من جانِ عزیز را از نصرت‌خواهِ تو دریغ نمی‌داشتم و نمی‌گفتم که دریغ، تو جهتِ چهارپایی که به من دادی دریغ گفتی؟ بروم خدمتِ پادشاهی کنم که قدرِ روحِ من بداند و این گوهر به گوهرشناسی بَرم. و امّا دعواتِ خیر و سعادت و راست شدنِ کارهای شما از جایی که امید ندارید وَیَرزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لَا یَحتَسِبُ[۵]. فذاک علینا و الاجابة من الله والغوث والعون بلاکیفٍ و لا کیفیّةٍ حوالینا[۶].
رضَیت بِما قَسَّمَ اللهُ لی
وَ فَوّضتُ اَمری اِلی خالِقی

لَقَد اَحسَنَ اللهُ فیما مَضی
کَذلِکَ یُحسِنُ فیما بَقی[۷]
*
هرچه دشواریست بر تو هم ز باد و بودِ توست
ورنه عمر آسان گذارد مردمِ آسان‌گذارد[۸]
خفّفوا یخفّف الله علیکم[۹]. و السّلام. اگر از حسام الدّین شُکر تو نشنوم، خواهم رنجیدن عظیم. اِنَّا نَحنُ نَزَّلْنَا الذَّکْرَ وَ اِنَّا لَهُ لَحَافِظُون[۱۰].

———————-

[۱] با اندکی اختلاف بیت اول غزل ۷۹۲ مولانا.

[۲] باشد که خداوند او را بر هر دشمنی از انس و جنّ پیروز گرداند، از او پشتیبانی کند، او را راهنمایی کند و او را به آنچه دوست دارد و خشنود می‌کند هدایت نماید.

[۳] بخشی از آیۀ ۱۲ سورۀ حجرات: چرا که بعضی از گمانها گناه است.

[۴] ترجمه استاد سبحانی: اگر فردی غیر از مرا بیازمایی، زودتر مرا می‌شناسی و می‌دانی که من فردی شایسته و اندرز گویم.

[۵] بخشی از آیۀ ۳ سورۀ طلاق: و او را از جایی که گمان نمی‌برد، روزی رساند.

[۶] درخواست از جانب ماست و اجابت از جانب خداوند و یاری بی چون و چرا بر اطرافیان ما.

[۷] این دو بیت منسوب است به مولا علی (ع) و در یکی از قطعات خاقانی به نام شعر قاضی تنوخی آمده و مولانا نیز در غزل ۳۱۲۹ از این دوبیت استفاده کرده: خرسندم به آنچه خدای متعال نصیبم فرموده و امر خویش به آفریدگارم واگذار می‌کنم و می‌دانم همانطور که در گذشته مرا مورد احسان قرار داده آینده‌ام را هم نیک قرار خواهد داد.

[۸] بیتی از قصیدۀ شماره ۷۱ سنایی.

[۹] ساده بگیرید تا خدا هم بر شما ساده بگیرد.

[۱۰] آیۀ ۹ سورۀ حجر: همانا ما قرآن را نازل کرده‌ایم و ما خود نگهبان آنیم‌.

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *