مکتوبات مولانا – مکتوب ۲۰ – در جواب شجاعالدّین (؟) در آرزومندی به دیدار وی
خیرات و حسنات و صدقات امیر سپهسالار اجلّ کبیر، عالِم عادل، اسدالوَغا، مقدَّم الجیوش، افتخارالمجاهدین، اغرلو، الغ قتلغ بلکا دلکا اینانج، خدا ترس، ربّانی همّت، شجاع الدّولة والدّین، عضدالاسلام والمسلمین ادام اللهُ علوَّهُ و کبتَ بالذُلّ عدوَّهُ به حضرت ذوالجلال والاکرام، مقبول و مبرور باد. مَّثَلُ الَّذِینَ یُنفِقُونَ اَمْوَالَهُمْ فِی سَبِیلِ اللهِ کَمَثَلِ حَبَّةٍ اَنَبتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ فِی کُلِّ سُنبُلَةٍ مَّائَةُ حَبِّةٍ وَاللهُ یُضَاعِفُ لِمَن یَشَاءُ[۱]. سلام و دعا و تحیّت و ثنا مطالعه فرماید. آرزومندی که فرموده بود، علم اللهُ تعالی و تقدّس، از طرفِ این داعی اضعاف و آلافِ آن است. باری تعالی، جامعُ الشّتات و محیی الاموات و مجیب الدّعوات و قاضی الحاجات عزّوجلّ ملاقات و موافاتِ لطیفِ شریفِ شما را با این داعی سببی سازد سریع اِنَّهُ مُجِیبٌ سَمِیعٌ[۲].
و آوردهاند که سلطان محمود قدّس اللهُ روحَهُ در پیکار هند، سخت مغلوب شد و سپاهِ هند سخت بسیار بود، چنانکه لشکرِ سلطان محمود دست از جان شسته بودند. در آن حالت ناامیدی سلطان محمود سجده کرد خدای را و گفت: خداوندا با تو عهد کردم اگر ما را نصرت دهی[۳]، در این ناامیدی هر چه غنیمت ستانیم، جمله به درویشان صدقه کنیم. تضرّع نمود، سمیع الدّعا، دُعا را مُستجاب کرد و بادِ نصرت وزان شد و ترسِ عظیم در دلِ سپاه هند افتاد و شکسته شدند و غنایم بیحدّ از سپاه هند رسید، از خزاین و اسپان و بندگان که درهیچ پیکاری به دست نیامده بود. پادشاه گفت که هیچ دست مکنید که من نذر کردهام. لشکر فغان برآوردند که سپاه سخت محتاج است، پیکارهای گران کردهاند، اگر نذری کردی که به درویشان دهی، اینها نیز درویشاند، سپاه نیز درویش شده است. چندانی لابه کردند که شاه را وسوسه کردند که این نیز خیر است. شاه، دودِل شد و تأویلْجوی شد، ناگاه شورندۀ فقیری گذشت از فقرای الهی ربّانی، نه فقرایِ نانی. سلطان گفت: اورا بخوانید. تا این نذر را با او بازگفت. درویش گفت: اگر تو را دیگر به حق حاجتی نخواهد بودن، این کن که اینها میگویند، امّا اگر به مِثل این باز با او محتاج خواهی شدن، این ساعت را یاد دار و نذر را مگردان. داعی نمیداند که مواجب این حکایت به قلم میرود چیست؟ الّا دانم که هم به موضع رود، یَآ اَیُّهَاالَّذِینَ آمَنُوا اَوْفُوا بِالْعُقُودِ[۴].
زان پیش که داده را اجل بستاند
هر داد که دادنیست میباید داد[۵]
که هیچ مرده را حسرت موت نیست، همه را حسرت فوت است که چرا فلان چیز نکردم؟ داعی بهتر از این موعظه نیافت تا بفرستد. امید است که قبول افتد. والسّلام.
——————————
[۱] بخشی از آیۀ ۲۶۱ سورۀ بقره: داستان کسانی که اموالشان را در راه خدا میبخشند همچون دانهای است که هفت خوشه میرویاند و در هر خوشهای یکصد دانه، و خداوند برای هرکس که بخواهد چند برابر میکند.
[۲] اوست پاسخ دهندۀ شنوا.
[۳] از این کلمه به بعد در نسخۀ ۷۹ قونیه به دلایل نامعلومی چندین صفحه کسری دارد و صحاف برای جبران این کسری از بخشی از نسخۀ ۱۰۵۵ نافذپاشا بهره برده و به اشتباه این بخش را در صفحات پایانی صحافی کرده است. ( این نسخه الحاقی تا اواسط مکتوب شماره ۵۳ ادامه دارد و بعد از آن ادامۀ نسخه ۷۹ میباشد).
[۴] بخشی از آیۀ ۱ سورۀ مائده: ای مؤمنان به پیمانها وفا کنید.
[۵] شاعر این بیت یافت نشد، این بیت در چند مکتوب دیگر تکرار شده.
دیدگاه خود را ثبت کنید
آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!