مکتوبات مولانا – مکتوب ۲۴ – به علاءالدّین چلبی، دعوت او به بازگشت به خانه و کاشانه

فرزند عزیز، قرّةالعیُون، افتخارالبنین، عین الله علیه[۱] وَاَیّدَهُمْ بِرُوحٍ مِّنهُ[۲]، از این پدر مخلص سلام و تحیّت بخواند و بدان که در رنجم از آنکه از خانه بیرون می‌خسپد و دلداریِ آن ضعیفان نمی‌کند، علی کلِّ حال امانتِ خدای‌اند. الله الله، از جهتِ رضای دل این پدر، ملازم خانه باشد و طرفِ ایشان را از شِکَرخانۀ خویِ ظریفِ خود شکرفشان دارد تا شُکرِ آن به من رسد.
ای دوست به درد دیگران درمانی
چون نوبتِ درد ما رسد در مانی؟
[۳]
آنکه بیگانه را تواند فریفتن، بندۀ خود را هم تواند فریفتن.
گرفتم درد را مرهم نداری
بده عشوه دروغی هم نداری؟[۴]
هوا و هوسِ فانیِ بی‌وفا آن نیرزد که مردی و مروّت و دلِ دوستان را مجروح داری. اِنْ شاءَ الله حجابِ غرور از پیش چشمِ آن فرزند زودتر برخیزد تا بداند که آن آب نیست، که آن طرف که اسب را می‌دوانی و مرکب را سقط می‌کنی سرابی است که بسی چون تو آن سو دوانیدند، چون آنجا رسیدند آب نبود، مرکب و سوار از تشنگی و ماندگی دور از آن فرزند و از همه فرزندانِ ما هلاک شدند و دانست که اوّل عنان بکشد، پیش از خراب البصره[۵]، اگر نه خود همه ابلهان نیز عنان کشند. مکن، مکن، مکن، مکن، مکن، والسّلام.
از پی دانه مرغکی صد بار
بنگرد پیش و پس به یمین و یسار
دل او زان قبل بد اندیش است
کش غم جان ز عشق نان بیش است[۶]
و الله که آن گَرگین اسب بدین زین نمی‌ارزد، نمی‌ارزد.
آب‌ریزی کشیده‌اند ور پوست
تو گهی جانش خوانی و گه دوست[۷]
فی الجمله توقّع است از مردی و حلال‌زادگی و مروّت آن فرزند که خاطرهایی که مشغولند به دعای دولت و سعادت و خیر تو مجروح و پراکنده نداری و این ضعیف ده بار با امیر سیف الدّین سلّمه الله تعالی و با اهلِ او پایندان شدم و دست بر سینه زدم و عادتِ من نبود جهتِ شفقتِ تو کردم. و اگر این ساعت در نظرِ تو آن مصلحت بازیچه نماید، امّا آن به هوای خود نکردم، واقعات دیده بودم و از غیب اشارت، فی‌الجمله سرپوشیده می‌گویم و لابه می‌کنم، الله الله الله الله، ملازمِ خانه و ملازمِ آن جماعت باشد و با من از این عذرها نیندیشد که چنین‌اند و چنان‌اند که آن سخت سهل است که عقلِ ایشان چالیکِ عقلِ توست، که هر چون خواهی بدان ببازی، قادری بر مرغ هوایی صید کردن، کبوتر آموخته را نتوانی نگاه داشتن.
جرمش این است که آشنای تو شدید
ای زنده کُشِ مرده زیارت‌کنِ من[۸]
بهل تا دلِ پدر فارغ باشد از رقعه و اندیشۀ رقعه نوشتن، عوضِ رقعه به دعای خیر تو مشغول باشد.
سوف تری اذا انجلی الغبار
افرس تحتک ام حمار[۹]؟
*
زان پیش که داده را اجل بستاند
هر داد که دادنیست می‌باید داد[۱۰]
وسلامٌ علیه و توفیقُه و عزّته.
————————

[۱] خداوند حافظ باشد.

[۲] بخشی از آیۀ ۲۲ سورۀ مجادله: به روح خود آنها را مؤید و منصور گردانیده.

[۳] با اندکی اختلاف رباعی ۱۸۷۶ مولانا.

[۴] شاعر این بیت یافت نشد.

[۵] از امثال است و احتمالا به جهت اینکه این شهر بارها بعد از تاسیس مورد هجوم طوایف، جنگهای مذهبی، آتش سوزی و امراض واگیر قرار گرفته و بعد از نابودی مجدد بنا شده، این مثال ساخته شده است.

[۶] با اختلافاتی از حدیقة الحقیقه سنایی.

[۷] با اختلافاتی از حدیقة الحقیقه سنایی.

[۸] شاعر این بیت یافت نشد.

[۹] هنگامی که گرد و غبار فرو نشیند خواهی دید که بر اسب سواری یا الاغ. از امثال عربی و در بسیاری از کتب کهن بدون اشاره به نام شاعر استفاده شده. به احتمال این بیت از بدیع الزمان همدانی شاعر قرن چهارم و یا از رشیدالدین میبدی شاعر قرن ششم باشد.

[۱۰] شاعر این بیت یافت نشد، این بیت در چند مکتوب دیگر تکرار شده.

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *