مکتوبات مولانا – مکتوب ۶۰ – به امینالدّین میکائیل در سفارش تاجالائمّة جمالالدّین معید
سعادت و اقبال که ورایِ سعادت و اقبالی است که مفهوم آدمیان و عالمیان است که: لاَ عَیْنٌ رَأَتْ وَ لاَ أُذُنٌ سَمِعَتْ وَ لاَ خَطَرَ عَلَی قَلْبِ بَشَرٍ[۱]، وَاِذَا رَأَیْتَ ثَمَّ رَأَیْتَ نَعِیماً وَمُلْکاً کَبِیراً[۲]، که سعادت دنیا عکس و آثار آن است که: اِنَّمَا الْحَیَوةُ الدُّنْیَا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ[۳]، و هر لعبی عکسِ جِدّی باشد و از جدّ آن را دزدیده باشند، چنانکه کودکان لعبها از جدّها دزدند، قرین عاقبت ملک الامرا و النّواب، ولیّ الایادی والاحسان، ناشرالخیرات، مغیث الخلق، معین الحقّ، باسط العدل، فخرالصّدور، طالب النّورد و الهِمم العالیه، المجذوب بجذبة التّوفیق، امین الدّولة والدّین ادام اللهُ عُلوَّهُ باد.
نوایب آخر الزّمان از ساحتِ شریفش مصروف و مبعود باد، خاطر عزیزش که لیلاً و نهاراً متشبّث و متمسّک به تَعظِیمُ اَمرِاللهِ والشَّفَقَةُ عَلَی خَلقِ اللهِ[۴]، هماره التفاتِ مبارکش سوی مظلومان است و نظرِ شریفش به جانبِ مسکینان، حق تعالی آن خاطر را و آن دل را به هیچ فتنه و مکروهی مشغول مگرداناد و لاهی مکناد از انس به لطایف حق، انَهّ مُجازی المحسنین والشاکرین یوم الدّین، یُؤْتِ کُلَّ ذِی فَضْلٍ فَضْلَهُ[۵]، و یُضَاعِفُ لِمَن یَشَاءُ[۶].
سلام و تحیّت از خلوص طویّت رسانیده میآید و آرزومندی به مجالست و مؤانست کریمش غالب و باعث است. امید است که تقصیرِ ظاهر را بر قصورِ آرزومندی حمل نفرماید که از غایتِ حرص داعی است بر ملاقاتِ تصادُف مانعات که الحریصُ محرومً[۷]. حق تعالی از غیرتِ خود دوستانی که حریصاند بر ملاقات یکدیگر، نهایة الحرص، به موانعی مبتلا گرداند که اذکیای باریکبین هم در غلط افتند و بر سآمت و قلّت رغبت حمل کنند و غلط باشند و آخرشان معلوم شود که آن دور باش غیرت است نه فتور محبّت.
جاوید شبی باید و خوش مهتابی
تا با تو غم تو گویم از هر بابی[۸]
حق تعالی آن مهتابِ امن و امان را و عنایتِ رحمتِ آسمان را تا صبحِ قیامت از غروب و کسوف نگه داراد تا ضعفای آخرالزّمان بدان امهال به امیدهای دین و دنیا برسند که لو بقی من ایّام الدّنیا یوماً واحداً یطوّل الله ذلک الیوم الی اَن یبلغ المجتهد مأمولَه، صدق رسول الله.
چون حمایت و عمارتِ همه خیرات، امروز به سعی و همّت شماست، فرزند عزیز، فخرالمدرّسین والمعیدین، تاج الایمّة، جمال الدّین بلّغه الله مُناه که از دعاگویان و هواخواهانِ قدیم آن دولت است و شب و روز از عهدِ صغر تا اکنون بیفتور و بیتبدیل، مستغرقِ علومِ دینی و استفادت و افادت و اقامتِ صلوات و اوراد و بیداری است در طاعت و علم و عمل، طبعاً و طوعاً، که نتواند غیرِ آن کردن و کلٌّ مُیسّرٌ لِما خُلِقَ له[۹]، که اگر امیر را از حالت و سیرت و روزگارِ او صادقی بیغرض معلوم گرداند، از خاصّ مال خود واجب بیند و فرض داند خاطرِ او را فارغ داشتن تا به جمعیّتِ خاطر در علم و عمل مستغرق باشد، و هذا اشارة و هر روز و هر شب این حالتْ او را بر مزید است.
لمّا رأیتُ من الهلال نموَّه
ایقنت ان سَیصیر بدراً کاملاً[۱۰]
کَزَرعٍ اَخْرَجَ شَطأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوَی[۱۱]، اشارت عالی شما بر آن بود که جانبِ ابلُستان[۱۲] رود. اشارتْ سمعاً و طاعةً قبول کرده بود و از سامعان و مطیعان بود و رفتن را متأهّب میشد. الّا این داعی و باقیِ فرزندان و برادران مانع شدند که البتّه نگذاریم.
سألت النّاسَ عن خلٍّ صدوقٍ
فقالوا ما الی هذا سبیلٌ
تمسَّک اِن ظفرتَ بذیل حُرٍّ
فانّ الحُرَّ فی الدّنیا قلیلُ[۱۳]
وَ قَلِیلٌ مَّنْ عِبَادِیَ الشَّکُورُ[۱۴]، گفتند: مرو که پیدا نیست که از عمر چه مانده است و مناصبِ دنیای دو روزه، خاصّه در این روزگار، بدان نمیارزد که صحبت و مجالست و مؤانستِ چنین دوستان، که مقصود از ایجادِ عالَم این بوده است،
مقصود ز عالم آدم آمد
مقصود ز آدم آن دم آمد[۱۵]
دوستانِ فی الله ولله را برای الدّنیا جیفةٌ و طلّابها کِلاب[۱۶]، نشاید مفارقت کردن. عزمِ فسخ کرد جهت خاطرِ دوستان و دل بر آن مینهاد که از سر همه برخیزد که جانی بِهْ از جهانی. قُلِ اللهُ ثُمَّ ذَرهُمْ[۱۷]، الّا آنکه قلّت معاش مانع میآمد مهمّاتِ دینی را که: لولا الخبز لما عُبِدَالرّبُّ[۱۸]. نفسُک مَطیَّتُک فَارفُق بها[۱۹].
تا تو بر پشتِ ستوری بار او بر جانِ توست
توقّع از مکارمِ اخلاقِ شما آن است که او را در سلک ممنونانِ منّت و شاکرانِ نعمت منسلک گرداند که انعام و احسانِ شما فراموش نشده است و نخواهد شدن که: وَ مَا کَانَ رَبُّکَ نَسِیّاً[۲۰]، منضم گردد. جاوید دلدار فقرا و مفخر کبرا باد، تا صلاحِ خلایق باشد ریاستِ شما که احتیاج الاشرار الی الاخیار صلاح الطّایفتین و احتیاج الاخیار الی الاشرار فساد الطّایفتین.
————————–
[۱] اشاره به حدیث: یقُولُ اَللَّهُ تَعَالَی: أَعْدَدْتُ لِعِبَادِیَ اَلصَّالِحِینَ مَا لاَ عَیْنٌ رَأَتْ وَ لاَ أُذُنٌ سَمِعَتْ وَ لاَ خَطَرَ عَلَی قَلْبِ بَشَرٍ. خداوند متعال فرموده: برای بندگان صالحم چیزهایی در آخرت آماده کردهام که نه چشمی تاکنون آنها را دیده و نه گوشی آنها را شنیده و نه به قلب انسانی کیفیت آنها خطور کرده است.
[۲] آیۀ ۲۰ سورۀ انسان: و چون آنجا را بنگری، ناز و نعمت و ملک بیکران بینی.
[۳] بخشی از آیۀ ۳۶ سورۀ محمّد: همانا زندگانی دنیا بازیچه و سرگرمی است.
[۴] بزرگ داشتن اوامر الهی و محبت نسبت به مخلوق خداوند.
[۵] بخشی از آیۀ ۳ سورۀ هود: به هر صاحب فضیلتی فضل او را عطا کند.
[۶] بخشی از آیۀ ۲۶۱ سورۀ بقره: برای هرکس که بخواهد چند برابر میکند.
[۷] اشاره به حدیث: الحَریصُ مَحْرومٌ، و هُو مَع حِرْمانِهِ مَذْمومٌ فی أیِّ شیءٍ کانَ، و کیفَ لا یکونُ مَحروما و قَد فَرَّ مِن وَثاقِ اللّهِ؟ : آدم حریص همیشه محروم است و افزون بر محروم بودن، در هر کاری که میکند نکوهیده است. چگونه محروم نباشد، در حالی که از بند خداوند متعال گریخته است؟.
[۸] با اندکی اختلاف بیت دوم رباعی شماره ۱۶۶۵ مولانا.
[۹] اشاره به حدیثی از پیامبر اکرم: هر مخلوقی مورد حمایت است برای آن جهتی که آفریده شده است.
[۱۰] شاعر این بیت یافت نشد: تکمیل هلال ماه را نظاره کردم و به یقین رسیدم که کامل خواهد شد.
[۱۱] بخشی از آیۀ ۲۹ سورۀ فتح: همانند نهالی که جوانهاش را برآورد، و آن را نیرومند سازد.
[۱۲] کتاب اخبار سلاجقه روم نوشته آقای محمد جواد شکور: ابلستان (آرابیسوس) در خاور قیصریه از قلاع سرحدی زمان رومیها بود که در فتوحات امیر تیمور هم نام آن ذکر شده است. مستوفی گوید: ابلستان شهری وسط است.
[۱۳] شاعر این ابیات یافت نشد: نشانی دوستی صدوق را پرسیدم، گفتند تا حال نیافتهایم، به دوستی آزاده چنگ بزن، هرچند مرد آزاده در دنیا اندک باشد.
[۱۴] بخشی از آیۀ ۱۳ سورۀ سبأ: و از بندگان من اندکی سپاسگزار هستند.
[۱۵] شاعر این بیت یافت نشد.
[۱۶] حدیثی از پیامبر اکرم: دنیا همانند لاشهای است که سگان گرد آن حلقه زدهاند.
[۱۷] بخشی از آیۀ ۹۱ سورۀ انعام: بگو خدا [آن را نازل کرده است].
[۱۸] اشاره به حدیثی از پیامبر اکرم: اگر نان نباشد کسی خدا را نمیپرستد.
[۱۹] حدیثی از پیامبر اکرم: وجود تو مرکب توست، با آن مهربان باش.
[۲۰] بخشی از آیۀ ۶۴ سورۀ مریم: و پروردگارت فراموشکار نیست.
دیدگاه خود را ثبت کنید
آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!