مکتوبات مولانا – مکتوب ۶۱ – به نایب (امین‌الدّین میکائیل) در سفارش جمال‌الدّین

بر رأی عالی ملک النّوّاب، سیّد الامرا، مفخرالکبُرا، ولیُّ الایادی، العروةُ الوُثقی والرّکن الاعلی، ناشرالعدل، باسط الفضل ادام اللهُ عُلوَّهُ عرضه داشته می‌آید.
بعد از سلام مورود و تحیّت ممدود که شنوده آمد جهتِ فرزند عزیز، مفخرالمدرّسین والمعیدین، جمال الدّین دام فضله، به خدمتِ شما نموده آمده که این ساعت خوف رفت. آن تبدیل مدرسه از ضرورت بود. ضرورت نماند و خوف نماند. بر رأی امیر مخفی نباشد که تا این طایفه مسلّط‌‌اند بر مسلمانان، خوف قایم است. اگر ساعتی ساکن شود، چنان باشد که افعییِ در خانه سیر شده و گوشه‌ای خفته، همان مار است، سر بردارد و معلوم است که قونیه امروز سواد اعظم است حماها الله تعالی بطول بقایکم، در آن مدّت که رکابِ همایونِ شما بدان ثغور رفته بود به جهتِ مهمّات، چند فتنه اینجا سر بر کرده بود و هر شب خانه‌ای را فرو می‌گرفتند و اطفال و زنان را می‌کشتند و مال‌ها می‌بردند، با وفور حافظان و سایسان و جمع خفیر و جمع کثیر. اگر رکابِ همایونِ شما که دایم قرینِ سعد اکبر باد نمی‌رسید و تأخیر می‌کرد، چند ویرانی و خونریزی می‌شد تا آن گوشه‌های منقطع چون باشد؟
اِذا اشتَکت العمایم الفُسا
فایش یقول السَراویلات[۱]؟
اربابِ فکرِ درس را در آن مقامات بودن به جز تعطیل و تعذیت چیزی دیگر نیست، زیرا به هر اراجیف پراکنده خاطر شود و هزار اندیشه و خیال تصوّر کند، الحَزم سُوءُ الظنِّ[۲]. و آنجا اراجیف، در این وقت، روز به روز متواتر و مترادف و متعاقب باشد و سرمایۀ تحصیل و تعلیم جمعیّت فکر است، چون فکر بدین خیالات و توهّمات زیر و زبر شد، مجالِ تحصیل نماند.
سخن کان از سر اندیشه ناید
نبشتن را و گفتن را نشاید[۳]
که هر روز خبری ناخوش آید و مردِ هشیار، بدگمان باشد. آنجا اگر کسی مقیم باشد یا از خری باشد یا از بی‌خبری، یا کسی باشد که طبعِ کودکان دارد، تا کارد به حلقِ او نرسد خبر ندارد همچو حیوانات، یا کسی باشد که مضطرّ بود از بی‌خبری و بی‌آلتی نتواند از جا جنبیدن.
لطفِ امیر از آن شریف‌تر است که روا دارد که محتاجان و هواخواهانِ خود را خاصّه منقطعان و مستهلکانِ علم و عمل را، احلاسُ البیوت، مصابیح الظّلم، خُلقُ الثّباب، جُدَدالقلوب که پراکنده شوند و بی‌کار شوند. کسی که به آبِ شیرین خو کرده بود و به مجالست و مؤانستِ اهلِ فضل، بی‌هیچ تشویشی هم نتواند در آن مقامات زیستن، مگر کسی که از حلاوتِ صحبتِ اهلِ فضل خبر ندارد.
مرغی که خبر ندارد از آب زلال
منقار در آب شور دارد همه سال[۴]
و این اعذار، اگرچه پیش عامّۀ خلق عظمتی و خطری ندارد که اغلب کَالْبَهایِم‌اند و غذا همه نان را دانند و تسکینِ حرارتِ جگر از آب دانند.
اِذا انت لم تعشق و لم تدرِ ما الهَوی
فَرُح واعتلف تِبناً و انت حمارُ[۵]
امّا خاطرِ اشرف که جاسوسِ احوالِ محقّقان است و طلیعۀ اسرارِ طالبان، هر یکی از این عذر را کوهِ قاف داند و سدِّ سکندر. این دقّتِ نظر و اصابتِ فکر و کیاست و عنایتِ آن صدر را هر روز افزون باد. آمین یا ربَّ العالمین.

————————

[۱] ترجمه استاد سبحانی: وقتی سربندداران از بی‌پولی شکوه کنند، شلوارپوشان نیازمند باید چه بگویند؟.

[۲] حدیث نبوی: عاقبت‌اندیشی در بدگمانی توست.

[۳] بیتی از خمسه خسرو و شیرین نظامی.

[۴] این بیت در مجالس سبعه حضرت مولانا نیز آمده.

[۵] اگر عاشق نشوی و ندانی که عشق چیست، کاه بخور که تو خر هستی.

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *