معارف محقق ترمدی – تصحیح استاد فروزانفر – متن ۲۸

جاهل بودن دیگر است و خود را جاهل دانستن دیگر الا پیش شیخ مرده باید بودن عجب این مردمان چه می‌جویند می‌گویند: «همتی بدار» همین کی همت داشتن گرفتم او رمید و گریخت و به چیزی دیگر مشغول شد یکی را در خانه چهل روز باید رفت تا او خیالی بیند او آدمی باشد؟! یا او را کسی گویند؟! دین محمد چه تعلق دارد به دان، دست در دامن قِدَم او زد تا از حدوث برهد ناگاه در خود نگرد آن‌که حادث می‌دید فانی بیند صفات قدم بیند، حدوث پندارد به قدم برسد، بعد از آن آغاز راه است[۱] که مشایخ آن را منتها می‌گویند که بعد از این مردن آدمی را حماقت است کسی را که خدای قدیم بود چرا میرد همین‌جا حیات باقی خود بیند، سخن خلق این می‌خواهیم که خلق فهم کنند و بدان خوش شوند و او را قبول کنند.

قومی باشند که ایشان را حسد آید که خدا با او این سِرّ گفت با او گفت چرا با من نگفت مرا حسد نمی‌آید من خود جهد کنم آخر او چون من آدمی است چه سبب شد که او را آن شد من همان سبب ورزم حسد چرا کنم این هوا که من می‌گویم شهوت نیست آن، بلکه شهوت را بشکند آن هوا شهوت را بر دل سرد کند چنان‌که صد هزار حور در پیش او حبّه‌ای نیرزد و هوا جایی برسد که از جاه نیز برکند و بر دل سرد کند و اغلب این مشایخ با این‌چنین هوا نرسیده‌اند و از این‌جا بگذرد به عالم خدا اول حجاب نور که پیدا شود همه هوا را برهم زند اکنون فرونگرد مقام همه را ببیند و فضیحت همه را مشاهده کند و این بیت می‌گوید:

ای در طلب گره‌گشایی مرده/ در وصل بزاده وز جدایی مرده‌[۲]

یعنی که این علوم که خلق بدان تفاخر می‌آورند و به این فکرها و به این خلوات دورتر می‌شوند این علم‌ها گره‌گشا نیست و اشتغال بدین از مقصود دور شدن است و از خود دور شدن است آدمی اول حال بر سر مقصود است هرچند اشتغال بدین علم‌ها می‌کند و بدین فکرها و بدین خلوات دورتر می‌شود عوام به نزد او اعتبار ندارد و بُخار زمین که برآید نزد او اعتبار بیش دارد که این عوام مراد از عوام این نیست که تحصیل علوم نکرده باشند بلکه آن است که در او عما باشد و تحصیل که کرده باشد با عما کرده باشد لاجرم هرچند رفته باشد از خود دورتر شده باشد از وصل بررسته[۳] باشد به اشتغال علوم و اجتهادات از خود سفر کرده باشد و دور افتاده باشد اگر بیابانی کوهی[۴] که در آن عَما نیست بیاید او از عوام نبود.

——

[۱] یعنى پس از وصول به قدیم سیر الى الله به نهایت مى‌رسد و سیر فى الله شروع مى‌شود و بدین جهت برهان محقق آن را «آغاز راه» و مشایخ «منتهى» خوانده‌اند.

[۲] تمامت این رباعى بسیار شیوا و فصیح را عطا ملک جوینى بدین‌گونه نقل کرده است: «و وقت وفات او (محمد خوارزمشاه) یکى در نظم آورده است: اى در طلب گره‌گشایى مرده/ در وصل بزاده در جدایى مرده/ اى بر لب بحر تشنه با خاک شده‌/ وى بر سر گنج از گدایى مرده». جهانگشاى جوینى، طبع لیدن، ج ۲، ص ۱۱۷و در مختارنامه عطار مکتوب (۸۸۸) متعلق به نگارنده باب سیزدهم این رباعى موجود است و احتمال مى‌رود که نسبت آن به عطار صحیح و عطاملک به واسطه عدم اطلاع از قائل نام عطار را نیاورده باشد. و در حاشیه یک نسخه از فیه ما فیه مکتوب ۷۵۱ که رباعیات مولانا نوشته شده هم به خط متن این رباعى در ضمن سائر رباعیات مولانا آمده و آن بى‌شک سهو است از کاتب زیرا ذکر آن رباعى در جهانگشا و مختارنامه دلیل عدم انتساب آن به مولانا است.

[۳] کسى که کارش از روى ایمان و شوق و صمیم قلب باشد نه به تکلف، کسى که ذاتا به فقر پیوسته باشد نه از روى ظاهر به عداد فقر درآید. مقابل: بربسته‌ «و از عهد صغر در باب فقراى ربانى مال چه باشد که جان بذل کرده است زیرا در بندگى فقرا بررسته بوده است نه بربسته» مکتوبات مولانا، طبع ترکیه ص ۲۷٫

[۴] کنایه از ساده‌دل و ابله نظیر: دهاتى، روستایى. در معارف بهاء ولد (جزو چهارم، طبع طهران ص ۱۱۴) مى‌خوانیم: «و در کوه‌پایه‌ها که مردمان کم‌عقل باشند بریشان کار کنند» نیز جع: حواشى نگارنده بر جزو چهارم معارف بهاء ولد، طبع طهران، ص ۲۷۵٫

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *