مولانا جلال الدین – بدیع الزمان فروزانفر – فصل دوم – بازگشت مولانا به روم و انجام کار برهان محقّق

مولانا پس از چندی اقامت در حلب و شام که مدت مجموع آن هفت سال بیش نبود به
مستقر خاندان خویش یعنی قونیه باز آمد و چون به قیصریه رسید «علما و اکابر و عرفا
پیش رفتند و تعظیم عظیم کردند. خدمت صاحب اصفهان[۱] را آن خواست بود که حضرت
مولانا را به خانۀ خود برد. سیّد برهان الدّين تمکین نداد که سنّت مولانای بزرگ آن است
که در مدرسه نزول کنند».
بعد از این تاریخ بنا به بعضی روایات مولانا به دستور برهان الدّين به ریاضت پرداخت
و سه چلّه[۲] متوالی برآورد و سیّد نقد وجود او را بی غش و تمام عیار و بی نیاز از ریاضت و
مجاهدت یافت «سر به سجدۀ شکر نهاد و حضرت مولانا را در کنار گرفت و بر روی
مبارک او بوسه ها افشان کرد، بار دیگر سر نهاد و گفت در جمع علوم عقلی و نقلی و کشفی
و کسبی بی نظیر عالمیان بودی و الحالة هذه در اسرار باطن و سر سیر اهل حقایق و
مکاشفات روحانیان و دیدار مغیبات انگشت نمای انبیا و اولیا شدی» و دستوری داد تا به
دستگیری و راهنمایی گمگشتگان مشغول گردد.

در این که مولانا تربیت یافتۀ برهان محقّق است شکّی نیست و از آثار مولانا و ولدنامه
این مطلب به خوبی روشن است و سلسله و نسبت خرقۀ مولانا را هم شمس الدّین افلاکی
به وسیله همین برهان الدّين به پدرش سلطان العلما و آخرالامر به معروف کرخی
می رساند. منتهی بنا به روایت ولدنامه مولانا مدّت ۹ سال تمام مصاحب و ملازم
برهان الدّين بوده و به نقل افلاکی مولانا به دستور او به حلب و شام رفته پس از آن اسرار
ولایت را به ودیعه گرفته است.

و چون تمام مصاحبت مولانا با برهان محقّق ۹ سال بیش نبوده و او نیز در حدود سنة
۶۲۹ به روم آمده است پس باید وفات او به سال ۶۳۸ واقع شده باشد و با این همه افلاکی
شرحی از ملاقات شهاب الدّين سهروردی که سنۀ ۶۱۸ به روم آمده با برهان الدّين و ارادت
یکی از مغلان به وی در موقع فتح قیصریه (۶۴۰) و آمدن یکی از شیخ زادگان بغداد بعد از
قتل خلیفه (۶۵۶) به خدمت وی نقل کرده و این هر سه روایت با گفته های خود او و
ولدنامه مخالف و به کلّی غلط است.
وفات سیّد[۳] در قیصریه به وقوع پیوست و صاحب شمس الدّين اصفهانی مولانا را از
این حادثه مطّلع ساخت و او به قیصریه[۴] رفت و کتب و اجزاء سیّد را برگرفت و بعضی را به
رسم یادگار به صاحب اصفهانی داد و باز به قونیه برگشت.
برهان الدّين علاوه بر کمال اخلاقی و سیر و سلوک صوفیان و طیّ مقامات معنوی،
دانشمندی کامل و فاضلی مطّلع بود و پیوسته کتب و اسرار[۵] متقدّمان را مطالعه می کرد و
خلق را به طریقت راستان و مردان راستین هدایت می نمود و این معنی مسلّم است که او
مردی کامل و به گفتۀ مولانا نور شده و به ظواهر پشت پا زده و مست تجلّیات الهی بوده
است.[۶] و او را به سبب اشرافی که بر خواطر داشت سیّد سرّدان می گفتند. افلاکی روایت
می کند «خاتونی بزرگ که آسیۀ وقت بود مرید سیّد شده بود. روزی به طریق مطایبه سؤال
کرد که در جوانی رياضات و مجاهدات را به کمال رسانیده بودی چه معنی که در این آخر
عمر روزه نمی گیری و اغلب نمازها از تو فوت می شود، فرمود که ای فرزند ما همچون
اشتران بارکشیم، بارهای گران کشیده و شداید روزگار چشیده و راه های دور و دراز
کوفته، قطع مراحل و منازل بی حدّ کرده و پشم و موی هستی فرو ریزانیده لاغر و نحیف و
نامراد گشته ایم و در زیر بارگران گام زن و اندک خور و تنگ گلو شده اکنون ما را به اندک
روزی به جو باز بسته چون پرورده شویم در عیدگاه وصال قربان گردیم زیرا که قربان لاغر

در مطبخ سلطان به کار نبرند و پیوسته فربه را فربه باشد» و گویا مراد وی آن باشد که ما از
مجاهده و طلب دلیل گذشته اهل مشاهده و مستغرق دیدار مطلوب گشته ایم و طلب الدليل
بعد الوصول الى المطلوب قبيح.
او از عرفای گذشته به سنایی غزنوی ارادت و عشقی تمام داشته و همچنان عشقی[۷] که
مولانا را به شمس تبریزی بوده وی را به سنایی بوده است.
مولانا در مجالس[۸] خود کلمات سیّد را نقل می کرده و سلطان ولد فرزند مشهور او هم
به خدمت سیّد رسیده و از خدمت وی به کسب معانی و معارف بهره مند آمده چنان که در
ولدنامه گوید:
این معانی و این غریب بیان
داد برهان دین محقّق دان

————-

[۱]– مقصود صاحب شمس‌الدّین اصفهانی است وزیر عزّالدّین کیکاوس (۶۴۴-۶۵۵) که به روایت افلاکی از مریدان و یاران برهان محقّق بود.

[۲]– احمد دده مجموع ریاضات مولانا را که به مراقبت برهان‌الدّین متحمّل شده به هزار و یک روز می رساند (مقالات ولد چلبی) خدمت و ریاضت ۱۰۰۱ روز که مساوی عدد «رضا» می باشد سنّت مولویان است.

[۳]– افلاکی گوید هنگام وفات این رباعی برخواند:

ای دوست قبولم کن و جانم بستان
مستم کن و از هر دو جهانم بستان
با هرچه دلم قرار گیرد بی تو
آتش به من اندر زن و آنم بستان

[۴]– این سفر در سال ۶۴۴ به وقوع پیوست (مقالات ولد چلبی).

[۵]– در فیه مافیه (طبع تهران صفحه ۱۵۹) مذکور است که «شیخ الاسلام ترمذی گفت که سیّد برهان‌الدّین محقّق ترمذی سخن های تحقیق خوب می گوید از آن است که کتب مشایخ و مقالات و اسرار ایشان را مطالعه می‌کند».

[۶]– مناقب افلاکی و نفحات الانس.

[۷]– مناقب افلاکی و در فیه مافیه (صفحه ۲۸۸) آمده که «گفتند که سیّد برهان‌الدّین سخن خوب می فرماید اما شعر سنایی در سخن بسیار می آورد».

[۸]– افلاکی گوید که مولانا این ابیات را به حسام‌الدّین چلبی یاد می داد و فرمود که از سیّد برهان‌الدّین یادگار
دارم و الابیات هذه:

الروح من نور عرش الله مبدأها

وتربه الارض اصل الجسم و البدن
قد الف الملک الجبار بینهما
لیصلحا لقبول العهد و المحن
الروح فی غربه و الجسم فی وطن

فارحم غریباً کئیباً نازح الوطن

و در فیه مافیه نیز از کلمات سیّد نقل کرده است (صفحه ۲۴ و ۳۰۲).

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *